۱۳۹۲ مهر ۱, دوشنبه

درغنیمت از فرصت‌ها‌

آلبرت اینشتین فیزیک‌دان بزرگ آلمانی، آمریکایی می‌گوید‌:«اگر تمامی قدرت‌های جهان را متمرکز کنیم، نمی‌توانیم زمان را یک ثانیه به عقب برگردانیم.» بدون شک، از دست دادن فرصت وتداوم فرصت‌سوزی‌ها، باعث در‌جا‌زدن، عدم پیشرفت، زمینه‌ی‌عقب‌ماندگی و درماندگی خواهد بود. اُمید است که آقای روحانی همانند دیگر اسلاف خود، فرصت‌سوزی را سر‌لوحه‌ی کار خود قرار ندهد و از همان ابتدا فرصت‌ها را غنیمت شمرد؛ که بر گرداندن آن سخت و امکان پذیر نمی‌باشد. آب این جوی به سر چشمه نمی گردد باز## بهتر آن است که غلفت نکنی از آغاز برای روشن شدن مطلب اِشاره به عواقب و عمل‌کرد کار‌گزران نهضت دوم خرداد، خالی از لطف و بهره نیست. بدون شك ‌پديده‌ى دوم خرداد يك جنبش وحركتي بود كه با شعور بالا و همّت والاي مردم در خرداد‌ماه سا ل 1376، بوجود آمد0 اين نهضت درست هما‌نند يك تير دردو نشا‌نه بود0 يكي مبارزه منفي كه نفي هر‌گونه سلطه‌گري و ا نحصا ر‌طلبي به حساب مي‌آمد و ديگري گرايش به اصلاحا ت و نهادينه شدن آن بود0 مي توان گفت: اين نهضت از نوادر و كميا ب‌ترين وقا‌يع و حوادث تاريخي ايران است، كه به صورت آرام و مسا‌لمت آميز شروع شد و به‌گو‌نه‌ي مقبول و ميمون در مسيري قرار گرفت كه مي‌توانست حقوق بشر، منافع ملي‌، اَمنيّت داخلي وخارجي و حتّا مصا لح ديني و اعتقادي ملت را بيمه ونهادينه سازد0 مردم ما با اين روند مي‌خواستند، قدرتِ سياسي را در مسير اصلي خود كه هما‌نا محصول مستقيم اراده خود آنهاست، به منصه ظهور برسا نند و مُطالبا‌تشان را از طريق معقول و خردورزي بدست آورند. طبيعي است كه سلطه گران و زور‌گويانِ تما‌ميّت خواه و توتاليتر اين امر را نمي‌پسنديدند0 لذا در صدد مخا‌لفت و سركوبي آن بر‌خاستند0 آنها سياست را در راستاي كسب قدرت مي‌دانستند و آن را براي تسلّط هر چه بيشتر خود مي‌خواستند0 دولت را با توپ و تانك و تفنگ مي‌پسنديدند0 اين قوم كه زر و زور و تزوير را در‌هم ‌آميخته بودند! با استفاده از تبذیر و تسبيح و تطمیع؛ جاي خود را بر سر خوان گسترده با مائده‌هاي رنگا‌رنگ مستحكم و مستدام مي‌ديدند‌؛ هر‌گز حا‌ضر نبودند اين لقمه چر‌ب -اگر چه آغشته به خون - را رها سازند0 بنا‌بر‌اين هيچگاه از پاي ننشستند و همواره كار‌شكني‌ها و سنگ اندازي‌ها را ادامه دادند كه اگر غيراز اين بود شگفت مي‌نمود! امّا در حقيقت اين تمام مطلب نيست و سكه روي ديگري نيز دارد0كساني كه خود را مدّعي پيشرفت اين نهضت معرفي مي‌كردند و کاسه‌ی داغ‌تر از‌آش شده بودند، با عملكرد بسيار ضعيف، اشتباهات وخطاهاي پياپي، فرصت‌سوزي‌هاي مكرّر، مصلحت انديشي‌هاي بي‌مورد، عقب‌گردهای بی‌موجب و000، باعث گرديدند تاامر براي مردم مشتبه شود وراه براي توفيق دوباره ارتجاع و استبداد هموار گردد0 البته روشنگري وشناخت علل واسباب كه موجب آسيب‌پذيري نهضت دوم خرداد گرديد، كمك شا‌يا‌ني در فراهم ساختن مسيرمناسب وراهيابي بهتر با ضريب امنيتي بیشتر‌ي دارد0 از اهم مسائل، كه مي توان بدان اشاره نمود: 1- كارگزاري و كارگرداني در جبهه دوم خرداد: جنبش اصلاحطلبا‌نه‌ی مردم؛ در دوم خرداد، يك حركت خودجوش، دمكرات‌منشانه و خرد‌ورزانه‌ای بود كه وابسته و يا وام‌دار هيچ قشر ياحزب و گروه سياسي خاصي نبود0 استقلال و عدم وابستگي اين نهضت، مو‌جب گرديد تا هر شخص يا گروهي با اهداف و انگيزه‌هاي متفاوت وارد صحنه شود وخود را اصلاح‌طلب و پيشرو در اين امر بدانند0 در اين ميان مي‌توان از افرادي يا د كرد كه سوابق سياسي و اجتماعي چندان مطلوب و درخشاني نداشتند، يا حداقل مردم آنها را با اين عنوان نمي‌شناختند؛ كه فرصت را مغتنم شمرده و خويش را يا‌ور و همراه اين نهضت معرفي كردند0 اينان در جريان امر، اغلب مواضع ضد و نقيض اتخاذ مي‌كردند واين به‌گونه‌اي بود كه هنگام تصميم گيري‌‌ها بر‌سر مسائل مهم و اصلاح‌گرایانه به مشاجره وزدو‌خورد مي‌پرداختند؛ زيراكه روند اصلاحات به نفع آنان نبود ويا سا‌بقه آنها را بيش از پيش زير سؤال مي‌برد0(1) اين گروه و يا احزاب ديگر نه تنها از نظر تحليل‌هاي سياسي ودرك عميق مسا‌ئل؛ ضعيف و عاجز بودند؛ بلكه برخي از آنان فرصت‌طلبي مي‌كردند و اين رسالت تاريخي ملت را بازيچه و بدون عمق و وسعت مي‌اِنگاشتند؛ هنگام انتقاد و گوشزد نسبت به عملكرد ضعيف و بد آنان، دست به توجيه مي‌زدند كه حفظ نظا م، ازاوجب واجبات است0 گويي كه اصلاح و بازسازي ساختار حكومت و قانون اساسي، نزد ایشان مرادف ومصا دف با نا‌بودي نظام و حکومت بود و 0000به هر‌حال، فقدان يك نيروي قوي و كارگزاران هدفمند و شجاع، دلسوز و درد‌مند، باعث گرديد تا اين حركت عقيم بماند0 ازنيرو‌های عظيم به‌ويژه جوانان كه پشتوانه‌ی محكم و بسیار مؤثر براي پيش‌برد اين جنبش بودند استفاده بهينه نشد0 - آنچه بود تنها شعارو بازي با الفاظ بود- تا اين‌كه كار را به نا‌كجا‌آباد رساندند!0آنان غافل بودند كه دو صد گفته نيم كردار نيست0 2- سياست‌ورزي، تدبير و سازماندهي در نهضت. از آنجا كه نهضت، مدير‌مدبّر، از‌خود‌گذشته، درد‌شناس و دلسوز نداشت؛ طبعيي بود كه از سازمان‌دهي و سازمان‌گرايي آنچناني خبري نباشد! اين جنبش نياز به يك سازمان‌دهي و مديّريت‌قوي داشت تا بتواند به ‌آرمان‌ها و اهداف متناسب خود برسد0 امّا هر‌گز اين متاع گران‌بها يافت نشد! به همين سبب بعد از مدّتي روند اصلاحات رو به كندي گذاشت و جز آوازه‌اي از آن باقي نماند0 هر چند بعضي از احزاب و گروه‌ها به‌وجود آمدند؛ بعضي رسا نه‌ها كه بالاترين رسالت تاريخي را در پيام رساني داشتند؛ پا به عرصه‌ی هستي گذاشتند، ولي به زودي مورد هجمه قرار گرفتتند و به سرنوشت دخمه دچار گردیدند. به ياد ماندني است كه نقش برخي از آن‌ها كه خود را مصلح و پيشرو در اصلاحات معرفي مي‌نمودند در تسريع و نا‌بودي و محو رسانه‌ها بي‌تاثير نبودند و خود نیز فدای آن شدند. (2 ) از طرفی گروه‌ها و به اصطلاح تشكّل‌ها نيز قادر نبودند، خود را هماهنگ كنند و در مواقع ضروري و بحراني پشتيبانان را یاری و سازمان‌دهي نمايند، از مردم كمك بگيرند تا توطئه‌ها را خنثي سازند. پس هر چند روز یک حادثه داشتند. مردم، هوشمندانه و تیز‌بینانه در اين راستا گا م بر‌مي‌داشتند، براي مثا ل به نمايندگاني راَي دادند كه در خدمت نهضت دوم خرداد باشند.- مجلس ششم- درمساله شوراها‌ی شهر، كساني را انتخاب كردند كه باور داشتند جنبش را یاری می‌کنند و به پيش مي‌برند؛ ولي در حقيقت كار‌گزاران ناسپاسي كردند، همكاري توام با دانايي مردم را غنيمت نشمردند! مردم تيغ و تيغ دان را از كف‌زنگي مست بيرون كشيدند؛ امٌا كار‌بدستان را خواب غفلت ربوده بود!0 به هر حال مدّعيان پرادّعا از اين امر تهي‌ بودند0 چه باید کرد؟! رتبه زمزمه عشق ندارد زاهد ## بگذاريد كه آوازه جنت شنود 3- نقش تشكل‌ها و احزاب در نهضت گويي كه در فرهنگ و ساختار اجتماعي ايران تشكل‌گرايي واحزاب‌گزيني؛ چندان نهادينه نشده است. به همين جهت اُميد وآرزوي كار‌آيي آنچناني از آن نمي‌رود0 اين مساله درست عكس نقش روحانيت در اَذهان و افكار مردم است؛ زيرا كه روحانيت، قبل از انقلاب و تا چندي بعد از آن از جايگاه ويژه‌اي برخوردار بودند0 اگر چه به نظر مي‌رسد كه اين نفوذ و موقعيّت به مراتب در سرا‌شیبی تند قرار گرفته و رو به‌ نزول و اُفول است. از دلائل مهم اعتبار روحانيّت در جامعه، مي‌توان به اين مطلب اِشاره نمود كه، احساس مي‌شد اين قشر با توده‌هاي مردم همراه هستند؛ در ارتباط با مصالح جامعه گام بر‌مي‌دارند، خيرو صلاح ملت را مي‌خواهند، ولي از زماني كه اين نهاد به اصطلاح معنوي و فرهنگي خود را با قدرت عجين ساخت و بر مَسند اجرا نشست ،اين استقبال و احساس تقليل يافت! آقایان از یاد بردند؛ قطره درياست اگر بادرياست ## ورنه او قطره و دريا درياست البتّه بعد از انقلاب تشكل‌ها و گروه‌هايي پا به عرصه‌ی وجود گذاشتند؛ ولي به دليل فضاي سنگين و قدرت آمرانه‌اي كه بر جامعه حاكميّت پیدا کرده بود، از تاثير و نفوذ چنداني برخوردار نبودند؛ آنچه بود بيشتر رقابت‌هاي تشريفاتي وظاهری بود، که در راستاي حكومت و خواست حاكميت، انجام وظيفه مي‌نمودند0 برای نمونه می‌توان: به مجمع روحانيون مبارز، كه عمدتاً اعضاي آن، از اطرافيان و کارکنان و کار‌گزران، دفتر آیت‌الله خمینی بودند، اشاره نمود. اين گروه به جهت رقابت با جامعه روحانيت مبارز تهران كه از محا فظه كاران و قدرت‌مندان آن روز به حساب مي‌آمدند، پا به عرصه‌ی وجود گذاشتند و در حقیقت منشإ بسیاری از گرفتاری‌ها شدند. مجمع روحانيون مبارز كه بعضا خود را وارث بلامنازع انقلاب مي‌دانستند و براي بقاي خود از هر‌گونه تلاش و كوششي مضا‌يقه نمي‌كردند؛ هر‌گونه موانعی را از سر راه، جهت به قدرت رسيدن خود بر‌مي‌داشتند. مثلاً: حصر و به انزوا كشاندن هر چه بیشتر مرحوم آيت ا000منتظری بود. كه صد البتّه گندم ري را هر‌گز نخوردند!0 و يا مشابه آن يعني: مجمع محققين ومدرسين كه در مقابل جامعه مدرسين حوزه علميه قم تشكل يافتند؛ که البتّه بعضي ازعناصراين مجموعه نيز در نابساماني‌ها بي‌تاثير نبودند. بعضی ازاین مجموعه‌ها، بعد از درگذشت آیت‌الله خمینی، خويش را از همه جا مانده و از همه كس رانده می‌ديدند؛ آن كسي را كه سليمانش كرده بودند ومي‌خواستند در پرتو اوسري در سرها داشته باشند واز نمدش كلاهي بسايند؛ ولي به آمال آرزويشان نرسيدند؛ در اين روز آشيانشان را طعمه صياد ديدند! هم اكنون فرصتي پيدا كردند تا همتي بدرقه راه كنند و از اين ناله سودايي برگيرند0 آنها رئيس جمهور خا تمي را از آن خود مي‌دانستند، به موقعيت او دل خوش داشتند0 امّا ندانستند كه هزار وعده خوبان يكي وفا نكند0 عجبا كه اين‌ها نيز به سرنوشت تماميّت خواهان گرفتار آمدند!0 نه دود از كومه اي برخواست در ده ## نه چوپاني به صحرا دم به ني داد غيرقابل انكار است كه بعد از جنبش دوم خرداد، احزاب وجمعيتهاي ديگري بوجود آمدند كه احساس مي‌شد جدي‌تر واز تاثيرات بيشتري بر‌خوردار باشند ؛ مثلا: جبهه مشاركت، اين جمعيت كه نسبتاً وسيع و تا حدودي منسجم بودند و امتياز رفورميستي داشتند و مي‌توانستند منشإ اثر واقع شوند؛ ولي با تمسك به الگو ومرادشان خاتمي خوش آواز، به وقت‌کشی پرداختند و دل مشغول داشته باشعارهايي چون:« فشار از پايين و چانه زني از بالا، آرامش فعال، فتح سنگر‌به‌سنگر و000 » در فرصت سوزي واتلاف وقت نمره بسيار بالايي گرفتند0« ترك الفرص غصص» از اين نمونه: احزاب و گروه‌هاي ديگري نيز بودند كه كار‌نامه ‌‌ی آنها از مذكورين درخشان تر نيست0 نه گل روئيد و نه زنبور پر زد ## نه مرغ كدخدا برداشت فرياد این امر ادامه یافت تا این‌که دوران دوم خرداد به سر‌رسید و اقتدار‌گریان با تجربه‌ای که از دوم خرداد داشتند؛ به خوبی از آن بهره گرفتند و دوباره اسب خود را زین کردند و هر آنچه خواستند، اسب تازی نمودند. در سال 88 سر مستانه در‌پی پرنده‌ی خوش اقبال بر دوش خود بودند که نا‌گهان طوفانی از راه رسید و همه‌ی نقشه‌ها‌ی آنان را برآب کرد. هر‌گز فکر نمی‌کردند که مردم این‌گونه به‌صحنه بیایند. ملت یک‌پارچه شعله‌ور شد و گریبانشان را گرفت. اما با هر وسیله‌ای که شده4سال دیگر را با خفت ادامه دادند؟ ولی سال 92 همان طوفان، دوباره وزیدن گرفت و آنان را به عقب نشینی وادار ساخت و عنان کار به‌دست روحانی افتاد. حال آقای روحانی باید بداند که فرصت‌سوزی دوباره تیغ را در دست زنگی مست قرار می‌دهد و این بار معلوم نیست چه خواهد شد؟ 1- به عنوان مثا ل در پي‌گيري قتلهاي زنجيره‌اي، رانت خواري هاي كمرشكن و 000 2- هنگامي كه به قتل مرحوم دكتر سامي رسيدند و كار به جاي حساس رسيد آن را رها ساختند0 3- مي توان به جريان تعطيلي مطبوعات و موضع گيري آقاي كروبي در مجلس اشاره نمود0 قم- میرزا محمد مهرابی

۱۳۹۲ شهریور ۱۳, چهارشنبه

خونخواری پوتین، سیاست مماشات حسین اباما

اخیراً پوتین، این دیو دیوانه، مجهول‌الهویه، مفقود‌البُنیه و جنایت پیشه، به سپردن اسلحه‌های جنگی و موشک‌های «اس 300» به بشار آدم‌خوار اقرار و تکیه می‌کند؛ به یقین پول آن را نیز ایران هدیه خواهد کرد؛ این رسم روزگار قدّار است؛ «از کوزه همان برون طراود که دراوست». ظاهراً این اقرار در مقابل برداشتن تحریم اسلحه به مخالفین بشارا و یا حمله‌ی نیم بند آمریکا به دولت سوریه انجام گرفته است. آری برادر: این معاملات سیاسی و زد و بندهایی است که دنیای غدّار امروز بر سر خون بی‌گناهان و مظلومان عالم انجام می‌‌دهد و فعلا گریبان مردم مظلوم سوریه را گرفته است! نمی‌دانم کودک شیر خوار سوری که در بغل مادر است چه گناهی مرتکب شده که دچار تیر و یا مواد شیمیایی و بمب آتش‌زای روس نا‌اصل و بشار نا اهل قرار می‌گیرد؟ نمی‌دانم ما چه کردیم که پولمان باید خرج کشتن بچه‌ها‌ی شیر‌خوار سوری و جزغاله شدن آنان در اوج مظلومیّت شود؟ قدرت و تمامیّت خواهی، این گاو شاخ دار با سه شاخ از سه سوی بر مظلومان عالم می‌تازد. 1) روس: از زمان فرو‌پاشی شوروی سابق فردی به نام پوتین که با بوزین هم وزن است و به ظاهر انسان، ولی جانی و خونخوار و سرخ جامه‌ای بیش نیست، عنان کار را از مردم آن خطه ربوده و با بازی مدودف پوتینی که راه انداخته دیگر حاضر به واگذاری حکومت به دست مردم نسبتاً با غیرت روس نیست. وی که با منابع سرشار نفت و گاز و دیگر ذخایر آن مرز و بوم یک رفاه نسبی و در حد معمول برای مردمش ایجاد کرده در حقیقت مردمی را از غیرت و همیٌت انداخته است. این مردم دیگر فکر نمی‌کنند که این شِبه آدم چگونه آنان را ذلیل و خوار کرده است. در هیچ کجای دنیا چنین بازی بچه‌گانه‌ای آن هم با اسم دمکراسی وجود ندارد؟ اینان به فکر افتادند این ترفند را در منطقه نیز ادامه دهند. آنان می‌خواهند با ارسال اسلحه به سوریه و ایران و احیاناً به کره‌ی شمالی و عراق، مالکی خود فروخته و به بازی گرفتن چهار نفر ماجرا‌جو‌ی بی مخ در لبنان و حماس در فلسطین، نقش مشئوم خود را در منطقه عملی سازند. پوتمدف ناراحتِ از به خاک و خون کشیده شدن مردم و یا احیاناً جنگ جهانی سوّم نیست. او تنها می‌خواهد شرائط موجود حفظ شود و به خیال خود دنیا تک قطبی نگردد. تا بتواند آنچه می‌خواهد از جان ملت‌هایی چون ما بدوشد و استثمار کند. قافل از اینکه همان شوروی که روزی یکی از دوقطب جهان به شمار می‌رفت؛ ظرف مدّت کوتاهی فرو ریخت و همچون حبابی روی آب افتاد. 2) اباما و بلوک غرب: از قدیم می‌گفتند اگر کسی بسیارمواظبت کند که از جلوی پشت بام نیفتد ممکن است از عقب همان پشت بام با کله روی زمین آید. این روزها اباما با این سیاست‌های گام به گام و مصلحت اندیشی‌های بیمار گونه‌اش راهی به جایی نخواهد برد. چه بسا این بی تفاونی‌ها و از طرفی خیره سری‌های ناتانیاهو و امثال او دنیا را به جایی ببرند که راه بازگشتی وجود نداشته باشد! به یقین زمینه‌های جنگ جهانی سوم دیر از دست‌رس نیست. و ما هم از دبیر کل سازمان ملل جربزه‌ای ندیدیم! پس این ملت بزرگ آمریکا است که باید تصمیم بگیرد. البتّه همه‌ی مشکلات با جنگ حل نمی‌شود که بگوییم این حرف‌ها همان حرف‌های کوسه و ریش پهن است؛ بلکه دنیا باید روس‌ها را محدود کنند و از قسمت‌هایی از منافعشان بگذرند و روسیه را در محاصره‌ی سخت اقتصادی قرار دهند. و گر نه این سرما خورده‌ها‌ی ویروسی شده همه‌ی دنیا را گرفتار خواهند کرد. اینان سودا‌هایی را در سر خود می‌پروراند و ممکن است جهانی را به خطر اندازند. 3) ایران و نوچه‌هایش در لبنان، نوکر نوبرش در عراق، از یک طرف و عربستان و دول عربی، این سنت گراهای بی درد از دیگر سوی: آری بیدارم و به درستی می گویم؛ ایران نیز در این میان سهمی دارد. انقلاب ما اگر چه از اول به حساب عدالت و برابری و برادری و دوستی و حُسن همجواری به ثمر نشست، ولی نمی‌دانم که در قدرت و فرمانروایی بر مردم چه چیزی نهفته است که هر انسانی را به ورطه‌ی سقوط و حبوط و ورشکستگی می‌کشاند. زمانی که ناپلئون امپراتور فرانسه در جزیره‌ی «سنت هلن» تبعید شد گفت «همیشه فکر می‌کردم که شمشیر بر دنیا حکومت می‌کند و حال متوجه شدم تنها اندیشه است که بر دنیا حکم فرماست.» ایران در این تلاطم پرغوغا با طناب روس‌ها و منافع طلبی چینی‌ها بر طبل واسطه‌گری و دلالی بی‌مزد و مواجب می‌کوبد. آنان فکر می‌کنند که اگر روس‌ها در قطبی دیگر بمانند ما می‌توانیم پایمان را از گلیممان دراز‌تر کنیم. همه‌ی ملت ما می‌دانند که روس‌ها کیانند؟ آنان در طول تاریخ و در مقابل ملت ما رو‌سیاه هستنند. تا چه اندازه چپاول؟ این همه باج به روس و چین و چاوز بهر چیست؟و... آمریکا و اسرائیل را سر ضرب بکشیم. قاسم سلیمانی را به میدان بفرستیم تا در دنیا تخت سلیمانی به‌پا کنیم! وا‌حسرتا ما از کیسه‌ی چه کسی خرج می‌کنیم؟ به‌یقین سردار نقدی کاخ سفید را منفجر می‌کند! و اگر نشد مردم خود را سر‌بدار می‌کند. حسین شریعتمداری تمامی آمریکایی‌ها را به چوب می‌بندد. و اگر نتوانست برای مردم خود چوبه‌ی دار می آویزد! چه احمقانه است که فکر می‌کنیم با جنجال و های و هوی و ولخرجی برای چهارتا بی سرو پا می‌توانیم خودی نشان دهیم! آقای خامنه‌ای به فرض که همه‌ی بمب‌های عالم را داشته باشی؛ ولی مطمئن باشید مشروعیت اجتماعی چیز دیگر است. مردم از حکومت شما و سپاهی‌های شما بیزارند. از اینکه تعدادی را بگیری و ببندی مشکلی از شما حل نخواهد شد! آقای خامنه‌ای نام نیک بهترین چیزی است که از انسان باقی می‌ماند. آقای خامنه‌ای بن لادن چهره‌ی نیکی از خود به جای نگذاشت! و ذلیلانه به‌دست آمریکائی‌ها کشته و به دریا انداخته شد! آقای خامنه‌ای شما با پوتین و بشار و مالکی و... نمی‌توانی ادامه‌ی حیات دهی! بیا و تا دیرتر از این نشده به مردم در حال چرت‌ زدن ایران باز گرد و خدمت به ایران را پیش روی خود ساز.ای که دستت می‌رسد کاری بکن پیش از آن کز تو نیاید کارها.قم‌- میرزا محمد مهرابی


۱۳۹۲ شهریور ۹, شنبه

شاه‌کار‌های احمدی‌نژاد و آینده روحانی


گذشته از خصوصیات منحصر به‌فرد و شخصیت پوپولیستی و در عین حال ظنز‌آمیز آقای احمدی‌نژاد که گاهی مثل شیر پیر می‌غرید و قول گفتن نا‌گفته‌ها می‌داد، دست به تحصن می‌‌زد، مجلس را با قهر ترک می‌گفت؛ از شوکت و عملکرد خویش سخن به‌میان می‌آورد؛ ولی گاهی نیز کاملاً مطیع و قد‌و‌قواره‌ی بره‌آهو داشت و آرام و بدون سرو صدا می‌شد. ‌انسان نسبتاً خوبی می‌گردید، همانند آن‌کس که آقا می‌خواهدـ‌ تدارکات‌چی ذلیل و بی‌مایه‌ـ ازاین‌که بگذریم نظر او با نظر آقا بسیار، بسیار نزدیک‌تر بود و هم اکنون هم به حکم آقا جزء شورای مصلحت نظام گردیده و مصلحت نظام را می‌گرداند و این خود یکی از شگفتی‌های روزگار‌ ماست. امٌا شاه‌کار‌های جناب رئیس جمهور افزون‌تر بود. البتٌه این شاه که می‌گوییم نه ‌از نوع شاهان بد که شهر‌ها را به‌کلی خراب کردند و قبرستان‌ها را آباد ساختند، بلکه برعکس دیگر قبرستانی به‌کار نیست و شهر‌ها همه آباد در آباد است. این که می‌گوییم قبرستانی به‌کار نیست نه این‌که دیگر کسی نمی‌میرد، بلکه برعکس نه تنها مرگ طبیعی زیاد شده و بسیاری دیگر نمی‌توانند دارو و یا قوت لایموت در حد زنده ماندن را تهیٌه کنند و محترمانه سر روی زمین می‌گذارند و می‌میرند، بلکه اعدام‌ها نیز در اثر اجرای عدالت و حتٌا ما فوق‌العدالة زیاد‌تر شده‌ است. لذا این‌ها را باید در قبرستان دفن کرد. از طرفی این پیشرفت و تکنولوژی و گسترش مطبوعات و اطلاع‌رسانی که توسط غربی‌ها و دشمنان ما به اوج خود رسیده و ما با همه‌ی تلاش و سانسور و فیلترینگ که داریم، کمتر می‌توانیم قضایا را کنترل کنیم و لذا دیگر نمی‌شود خاوران را مخفی کرد و یا شبانه هاله‌ها را به خاک سپرد تا کسی اطلاع پیدا نکند. پس قبرستان هست و خوبش هم هست؛ ولی قبرستان شاهی نداریم؛ تاریک بی‌سرو‌سامان امٌا این‌که شهر‌ها آباد اندر آباد شد؛ به این دلیل که همه‌ی روستائیان به شهر‌ها آمدند و دیگر جای سوزن‌انداز نیست. بهشت برین شده، نان و دانه‌ی طیور و... از آمریکا و کانادا، گوشت و مواد گوشتی از برزیل و هلند، برنج و حبوبات از هند و پاکستان، میوه و تره‌بار از عراق و مصر و لبنان، پوشاک از چین و بنگلادش و... آوه چه خبر است؟ شتر در شیشه جا خوش کرد! پس نیازی نیست که کسی در روستا بماند، در شهر رونق دلالی، خریدو فروش ارز و سکه، دست فروشی اجناس به قیمت ارزان، ـ‌درست به قیمت خود چین‌ ـ، کلاه بافی و بند‌اندازی، کارسازی و باراندازی، به‌ساز و بنداز، گشت‌های امنیٌت آور ارشاد، کمک‌های اطمینان بخش امداد، و... همه و همه فراوان است و در شهر ماندن اُولی است؛ بلکه افضل است. از همه گذشته اشتغال و ابتکار به حد اعلای خود رسیده است! چندی پیش رفتم اظهار نامه مالیاتی بدهم ـ‌البته پروانه‌کسب من سال گذشته قبل از سال مالیاتی، باطل شده ودیگر کسبی نداشتم که مالیات بدهکار باشم، ولی می‌گویند باید اظهار نامه‌ی مالیاتی بدهم، شاید نانی در آن پیدا شود، اگرچه برای ما آب نداشته است.‌ـ خدا‌را شاهد می‌گیرم داخل پیش‌خوان پستی که شدم دیگر جای ایستادن نبود. و این یکی از صدها اشتغال زایی است! من خودم از بی‌کاری درآمدم و مشغول به‌کار شدم، چندین روز به این پیش‌خوان‌ها مراجعه کردم، تا موفقٌ شوم بگویم پروانه‌ی من باطل شده است. واگر مالیات بر بطلان هست، بدهم. -صد البتٌه بعد‌ها متمم می‌آید و با جریمه‌اش باید بپردازم. چون احمدی‌نژاد چیزی ته کیسه نگذاشته و همه را سر سفره‌ی مردم قرار داده- عده‌ای دیگر مشغول پول گرفتن از خود‌پرداز‌های بانک‌ها بودند، تا اگر بدهی مالیاتی دارند بدهند و جریمه‌ی کذایی شاملشان نشود. خدا می‌‌داند که جلوی هر خود‌پردازی10 الی 15 نفر ایستاده‌ بودند و دستگاه‌های خود‌پرداز یا خراب بود و یا پول نداشت. این پیش‌خوان‌های پستی خود درعین اشتغال زایی یک نوع هنر است که در کنارش بیست شغل دیگر می‌زاید. کار برادران مودی مالیاتی را سبک می‌کند، تا بهتر بتوانند مالیات بگیرند و مو را از ماست بکشند و دست مریزاد بگیرند. در این مکان‌ها محل درد ‌و ‌دل کردن مردم با یک‌دیگر شده و بسیاری در‌آن ‌جا هم‌دیگر را پیدا می‌کنند تا با‌هم گپی بزنند و بیکار نمانند و اشتغال زایی بیشتر صورت گیرد. بعد از پشت سر گذاشتن این مرحله، نوبت هفت خوان رستم می‌رسد، یعنی خود اداره‌ی مالیات که اگر دوست یا آشنا و یا واسطه‌ای نداشته باشی سرو کارت با کرام‌الکاتبین است. کما اینکه در شهرداری‌ها و بعضی از ادارات دیگر چنین است.البتٌه این مالیات که می‌گویم از باب اشتغال زایی است و نه نفس مالیات که مالٍِ آیات است. و الا گفتند" «مالیات که هیچ، اصلا آب و برق را مجانی می کنیم!» به هر حال از هر چه بگذریم سخن دوست خوش‌تراست. وآن شاه‌کار‌های بیش‌تراحمدی‌نژاد است: 1) مسئله‌ی‌آب: باور کنید: اگر این آب‌های زیر زمینی ـ‌که ماندگاری سرزمین ایران بدان بستگی دارد.ـ را بکشند و سفره‌های زیر زمینی را خالی‌تر از این کنند، تا دو سال دیگر آب آشامیدنی هم نداریم؟ اصفهان با کوه‌رنگ و زاینده رودش، خشگ و آب جیره‌بندی شده است. چاه‌های جنوب تهران خشگیده، روستا‌ها بی آب و سر آن دعواست و... اشکال ندارد سر آقا به سلامت! فعلا هنر در ترازنزیت مواد است که توسط برادران قاچاقچی انجام می‌گیرد و به قول احمدی‌نژاد، درآمد آن هر انسانی را به طمع می‌اندازد، چه رسد به برادران قاچاق‌چی؟! 2) مسئله‌ی ذخایر و نفت و گاز مملکت: آن‌طور که کارشناسان دلسوز می‌‌گویند، ما تا مدت کوتاه دیگری قادر به استفاده از آن نیستیم! البتٌه در این امر ملالی نیست و به جای ما در پارس جنوبی عرب‌ها می‌برند و می‌خورند و اگر احساس کنند که ایرانی‌ها ممکن است بفهمند و کمترین عکس العملی از خود نشان دهند که نشان نمی‌دهند! از ایرانی‌ها بیزار و آنان را اخراج می‌کنند، سرمایه‌هایشان را به خطر می‌اندازند و...! 3) انرژی هسته‌ای: از دیگر شاه‌کار‌های احمدی‌نژاد است که در زمان دولت او اتمی شدیم و با چشم به‌هم زدنی دنیا را زیرو‌رو می‌کنیم! اگر نخواستند برای پوتین جشن تولد می‌گیریم و یا چاوز را با همین بمب هسته‌ای که داریم مجبور به ظهور می‌کنیم تا نجاتمان دهد، و... 4) اقتصاد: ببینید در دولت احمدی‌نژاد اقتصاد به حد اعلای خود رسید، به‌طوری که نه بدهی داریم ونه تورم، همه چیز به‌وفق مراد است، چرا که به جای تور ماهی‌گیری، ماهی سرخ کرده و آماده در دست داریم، به طوری‌که ماهی‌تابه هم نیاز نداریم، امروز را عشق است و فردا هر‌که هر‌کاری می‌خواهد بکند به‌ما چه مربوطه؟ اصلاً از گرسنگی بمیردو... 5) یارانه: از هر‌چه بگذریم از یارانه نمی‌توان گذشت؛ یارانه‌ای که آقا نیز تایید کردند و گفتند: «بسیار بسیار عادلانه است؟!» اجرای یارانه از شاه‌کار‌های عدالت خواهانه‌ و مجاهدت‌های بی‌وقفه‌ی احمدی‌نژاد است. همه‌ی فقرا از فقر مهلک نجات یافتند و صاحب خانه و مکنت شدند، با این وصف که تنها آب و نان ندارند!و... 6) ادبیات و گفتمانٍٍ دیپلماسی: از نکات برجسته‌ی دیگر ایشان، ادبیات بسیار متین و وزین اوست، به‌طوری که آب را ریخت آنجا که می‌سوزد و یا گوش شنوا نسبت به مادرِ عروس داشت و... البتٌه در شکوفایی این ادبیات با آقا همکاری نزدیک داشتند، حالا ما نمی پسندیم به دّرّک که نپسندیدیم و باید ‌انقلاب از میکرب‌ها‌یی که نمی‌پسندند واکسینه شود و اگر کسی مثل سگ دروغ گفت باید با شمشیر بهینه شود و... 7) امحاء رشوه و دزدی و اختلاس: به واقع پاک‌ترین و محبوب‌ترین دولت، دولت احمدی‌نژاد بود، در ایران ما زندانی سیاسی نبود! دزدی و اختلاس که چه عرض کنم؟ و...! اگر مجلسی‌ها گاهی جسارت نشان می‌دادند ـ‌که خدا نکندـ و یا بعضی روز‌نامه‌ها خلاف خواسته‌ی آقا اختلاس را کش می‌دادند، ولی تذکرِ درست و به‌سامان آقا، آن را خنثی می‌ساخت و... آن دلار‌ها و جواهرات که در ترکیه مانده هم فدای یک موی آقا مجتبی و یا بشار اسد، و یا صدقه سر حزب‌الله لبنان و در راَس آن حسن نصرالله و... اصلا خمس حسن‌آقا باشد، چه اشکال دارد؟ تازه ملکیٌت ایران مخمٌس می‌شود! 8) سیاست و روابط خارجی: آمریکا که به دّرّک، اروپا‌ئی‌ها که پایشان روی پوسته خربزه است، اصلا همه‌ی آن‌ها غیر خودی هستند و باید از صحنه‌ی روزگار محو گردند و... به آنان چه که ما گرسنه هستیم؟ به آنان چه که ما دست پوتین را می ‌بوسیم؟ به آنان چه که ما نفتمان را به ثمن بخس به چین و ترکیه و... واگذار می‌کنیم؟ به آنان چه که ما سهم خود در دریای خزر را می‌بخشیم؟ آقا ما یک حسین باز‌جو و پرچم‌الهدا و یا محمد‌رضا‌و... داریم که برای به آتش کشیدن دنیا و یا فلک کردن مردم ایران بس است، به خدا اینان در هیچ کجای دنیا یافت نمی‌شوند و این نعمت کمی نیست! پس ما را چه غم؟ 9) از نظر اجتماعی: خدا شاهد در این قسمت به‌قدری اشتغال‌زایی کردیم که نگو و نپرس؟ اکثر جوانان ما مشغول شده‌اند و در چشم به‌هم زدنی، تمامی محصولات افغانستان را دود می‌کنند و به‌هوا می‌فرستند تا دشمنان ما از قدرت جوانان ما غافل نمانند و نگویند از جوانان ما کاری ساخته نیست. البتٌه این امر مهم در جوانان خلاصه نمی‌شود و بسیاری از بزرگان ما نیز بدان همٌت می‌گمارند؛ که جای شکرش باقی است و... 10)از نظر نظامی: به غیر از اتمی شدن، ولی ما نیرو‌هایی با لباس شخصی داریم و... که در آنِ واحد، بختیار و فرخزاد و قاسملو و داریوش فرهرِ کم‌خطر و خانواده‌اش و... را در کشورهای خارج و یا داخل سر جایشان می‌نشانند که دیگر بلند نشوند و یا بسیج داریم که قلم پای معترضان را خُرد می‌کنند و یا نیروی انتظامی داریم که بدن فتنه‌گران را زیر ماشین له و لَوَرده می‌سازند، ما تابوت داریم که امیر انتظام اگر مرد است در آن نفس بکشد، مختاری و سعید سیرجانی و... اگر می‌توانند قلم بزنند تا قلمشان شکسته و پوستشان کنده شود، ما ستاد اجرائی حضرت امام داریم که در آن واحد تمام اموال مردم را از مصدر خارج و به بستر می‌نشاند، و... 11) دست کاری در نرخ ارز و کاهش کمر شکن ریال و در عین حال مقوٌی امیال و... که این‌هم از شاه‌کار‌های شاهانه‌ی احمدی‌نژاد است. بابا کجای کاری؟اصلاً ریال کمر ندارد که بشکند! پس آقای روحانی در آینده هیچ غمی ندارد و راه کاملا هموار است! تنها چیزی که مانده رفع حصر از آقایان موسوی و کروبی است، که آن‌هم ملالی نیست جز دوری آنان. اگر ممکن بود رفع حصر می‌شوند و در عوض ملٌتی در حصر می‌مانند؟! دیگر یک آقا و بیت با هزاران گماشته می‌مانند، که آن‌هم قابل تحمٌل است. چرا که ورود به این خط قرمز، تکلیف‌ بما‌لا‌یطاق است، پس بماند! البتٌه یکی یا چند‌تا ارگان و نیرو‌های انقلابی و خود جوش می‌مانند که آنان نیز با تکامل ارازی و همکاری حل می‌شود. حال اگر سر وعده‌ها کلاه رفت عطف به ماسبق می‌کنیم و مراد حاصل می‌گردد. اگر کسری بودجه و خرابی هم داشتیم گذشت می‌‌کنیم، چراکه لذٌتی که در گذشت هست هر‌گز در حساب‌رسی نیست!‌ اگر تحریم‌ها نیز حل نشود، ما خودمان تحریم‌ها را منحل می‌کنیم و همین‌طور ماجرا ادامه می‌یابد تا از خواب بیدار شویم. والسلام علیکم و‌‌رحمة الله و برکاته. قم ـ میرزا محمد مهرابی

۱۳۹۰ آبان ۱۵, یکشنبه

پایه های استبداد

حوزه ي استبداد وفرمانروايي بي چون و چرا ، از شامل ترين و گسترده ترين حوزه هاي نظام اجرائي بشري است كه نقش تعيين كننده واساسي در سرنوشت ملت ها دارد . به انحصار در آوردن مردم ، ازصفات رزيله و پليده اي است كه در"علم اخلاق و نوع دوستي " از آن به عنوان " قوه ي شهوانيه " ياد مي كنند .
قوه ي شهوانيه خود مراتبي دارد كه فرو ترين و منحوس ترين مرتبه آن همانا ، حاكميت نفس اماره بر منطق وشعورو عقل است ، كه انسان را اسير و به ورطه ي سقوط می کشاند.
البته اين امر مسبوق به سابقه و درازاي عمر آن به طول عمر تاريخ است .
بطورفشرده این میحث، از سه رويكرد قابل برسي است .
1) تماميت خواهي و فزون طلبي :
تماميت خواهي و بلعيدن ثمره مردم ، از مشخصه هاي منحصر بفرد انسان و جزء لاينفك اوست ؛ بطوري كه در رگ و ريشه او طنين افكنده و براي ذائقه وي بسيار شيرين و جذاب است .
اين مساله در طول تاريخ آنقدردر معرض آزمايش و خطا قرار گرفته كه اگر كسي منكر اين صفت درخويشتن شود ، بايد درعقل او شك كرد و يا بگوييم در گفتار و كردارش تظاهر و ريا كاري است .
اين قوه سركش همچون: مارخوش خط و خال و زيبا با پوستي نرم و لطيف ، چنان آدمي را مجذوب خود مي كند كه تا چشم به هم زدني سم كشنده خود را تزريق می سازد ورهايي از آن بسيار سخت و مهار نا شدني است .
نيچه مي گويد :" هيچ موجودي نيافتم مگر اينكه ميل به قدرت داشته باشد ".
اين حس تماميت خواهي و سيري ناپذير اگر كنترل نشود ، به يقين منشا همه مصيبت ها و گرفتاري ها و از جمله استبداد است .! . ( ان الانسان ليتغي عن راه و الستغني )- (1)
اگر سياست را در دو بخش ، مثبت و منفي بدانيم ؛ (2) چه بسا مستبدين با تكيه زدن براريكه ي قدرت كه براساس سياست از راه منفي و مافيايي به دست آورده اند ، مردم را عبد و برده ي خود مي سازند ؟!
هركه دست خويش مطلق ديد ### دل بر خلق عالم كژ كند
كواكبي گويد:" مستبدين سياسي ، نيز استبداد خويش را بر اساسي از اين قبيل بنيان نهند ، چه ايشان نيز مردمان را به برتري شخصي و مكبر حسي بترسانند و با قهر و قوت و گرفتن اموال ، زبون سازند ، تا ايشان را زير دست خويش و كارگر خود نمايند ، گويي آن بيچارگان در زمره ستوران ، خلقت شده اند و نصيب ايشان از زندگي ، فقط مخطوط (مخلوق) بودن نوع ايشان است ." (3)
رايت ميلز مي گويد: سياست سراسر پيكا ر براي كسب قدرت است و اوج قدرت نيز چيزي جزء اعمال قهر نيست . " پس قهر و خشونت نيز جزء استبداد و خونريزي و فساد نيست ."
از اين جاست كه پايه هاي استبداد بنا گذاشته مي شود و در جامعه تنها فرد يا افراد قدرت گرا حكومت مي كنند ! و جايي براي مدنيت و ، قانون ، عدالت اجتماعي و غيره كه همانا سياست به معناي مثبت است نمي ماند .
2) نا آگاهي و بي اطلاعي مردم :
يكي ديگر ازعوامل بسط و ايجاد استبداد ، بي اطلاعي و نا آگاهي توده مردم است . غير قابل انكار است كه مردم ، آگاهي داشته باشند و خود را برده و بار بر ديگران بدانند . از طرفي تماميت خواهان همه چيز و همه كس را در راستاي حفظ قدرت و مكنت خود مي خواهند پس تمامي تلاش خود را در محدوديت مردم بكار مي برند و آگاهي و تامل در اين امر را بر ديگران سد مي سازند . اين سد سازي از گرفتن آزادي مردم شروع و تا به بند كشيدن آنان ادامه مي يابد . وقتي آزادي را گرفتتند ، طبيعتا راهي براي آزادی نمي ماند.
شناخت و دانايي مردم با اطلاع رساني حاصل مي شود و اين ميسر نيست مگر از طريق ، آزادي بيان ، آزادي مطبوعات ، آزادي اجتماعي ، آزادي سياسي ، آزادي امنيتي ، آزادي دين و...
كواكبي گويد :" حكمران مستبد در امورات مردم به اراده خويش حكومت نمايد ، نه به اراده ايشان و با هواي نفس خود حكم كند در ميان ايشان ، نه به قانون شريعت و چون خود آگاهي دارد كه غاصب و متعدي مي باشد لاجرم پاشنه پاي خويش بر دهان ميليون ها نفوس گذارد كه دهان ايشان بسته ماند و سخن گفتن از روي حق يا مطالبه ي حق ننمايند ." (4)
مستبد يا مستبدين به دليل نا آگاهي مردم ، پيوسته از ترفند ها يي استفاده مي كنند ؛ كه ياد آوري آن خالي از لطف و لطيفه نيست .
الف – مغالطه در گفتار : ممكن است جمعي آگاه باشند و بخواهند اطلاع رساني كنند و جامعه اي را از يوغ استبداد برهانند، كه بالطبع مستبد و يا مستبدان نمي گذارند و از طريق افراد نا آگاه ، قدرت استبداد ي خویش را گستزش مي دهند و به قدرت خود مي آفزايند .و اين امر ميسر نمي شود مگر با " مغالطه در گفتار " . يعني از الفاظي استفاده مي كنند كه مورد عنايت مستمع يا مستمعين باشد ، ولي براي آن الفاظ معنايي كه در راستاي منا فع خودشان است اراده مي كنند و به آن جامه ي عمل مي پوشانند .
( كلمه حق و يراد به الباطل )
مي گويند :" آزادي ، دمكراسي ، قانون و..." اما در معنا چيز ديگري را كه خلاف آن است در نظر دارند . و اگر كسي همين الفاظ را بكار برد ، تحقير و تخريب مي كنند ! "
به عنوان مثال : يك روشنفكر دلسوز مي گويد : " آزادي " ولي مستبد ويا مستبدان اين آزادي را به بي بند و باري معنا مي كنند و راحت فکر نا آگاهان را مخدوش می سازند . بدين طريق ، كه آقا ! اين ها مي گويند :" آزادي و مي خواهند بي بند و باري رايج شود و دينمان را بگيرند ." روشنفكر مي گويد :" حقوق بشر و مشروع " مستبد يا مستبدان مي گويند :" ما فرستاده ي خدا روي زمين هستيم و نه تنها حقوق شما بلكه تكليف شما را نيز ما روشن مي كنيم ."؟! دلسوز آگاه مي گويد :" حق به حق دار برسد ." حاكمان لجام گسيخته و از خدا بي خبر، مي گويند:" ما خودمان "حق" هستيم و ديگران وظيفه دارند از ما پيروي كنند ." و... و نا آگاه چون : نا آگاه است ، به راحتي مي پذيرد.
ب – نيرنگ در اعمال : مبشر آگاه و دلسوز مي خواهد از حقوق رعيت در برابرمستبد دفاع كند وتوهم زدايي نمايد، بعضي از خدعه ها و نيرنگ ها را ياد آور مي شود ، ولي مستبد يا مستبدان با اعمال خدعه گرانه خود كه " همانا ظاهر سازي است "، افكارنا آگاهان را به چالش مي كشند . مثلا : سفري مي روند و عده اي را به دنبال خود فرا می خواند تا نمایشی دهندو التیماتومی برای منتقدان باشد؟ و يا به ديدار بعضي مي روند كه چهره ي عوام فريبانه دارندو يا پولي از كيسه ي خليفه مي بخشد ... كه اين همان و عميق تر شدن نا آگاهي و افزون گرديدن نا آگاهان همان !.
ج – تزوير در كردار؟! ممكن است بعضي سود جو ،‌ تزوير كنند و تحت عنوان "مبلغ ديني ، فيلسوف ، آگاه و ... " در راستاي منافع خويش به ياري مستبدان بشتابند و به پاي آنان بيفتند و پاي آنها را ببوسندو... كه در اين صورت فاجعه اي است جبران نا پذير ! يعني نمي شود نا آگاه را متقاعد كرد و به او فهماند كه ،عمل و كرداراين فرد يا افراد ، سود جو يي و تزوير است ، و اينها غم مردم ومنافع آنان را ندارند ! لذا به توهم بي خبران افزوده مي شود و پايه هاي استبداد محكم و محكمتر مي گردد .
اما اگر مردم آگاه باشند و قدر مقام و توان خود را بدانند ، مستبدان نمي توانند تازيانه بر پيكرشان بزنند . و بر آنان حكمفرمايي كنند .
در طبايع الاستبداد آمده است :" اما بر رعيت است كه مثل اسب باشد ، اگر او را خدمت كنند ،‌خدمت نمايد و اگر بزنندش بد خوئي آغازد . بلكه بر رعيت است كه مقام خويش بشناسد ، آيا از بهر خدمت مستبد خلق شده ، يا مستبد از بهر خدمت او بيامده و او را بخدمت باز داشته و رعيت خردمند ، وحشي استبداد را ، با لجامي قيد نمايد ، كه در راه نگاهداري آن لجام ، جان خويش در بازد ، تا از گزند او ايمن ماند و چون خواهد سركشي كند ، لجام بجنباند و اگر صولت آرد او را بر بندد . " (5)
3) پرداختن به مستبد و نا ديده گرفتن استبداد :
استبداد يعني: خود كامگي، خودمحوري،مطلق العنان بودن، به جاي ديگران تصميم گرفتن، قيم مردم بودن ، ابزار قرار دادن هر چيزي براي رسيدن به هدف و ...
مستبد : يعني كسي كه سیطره و تسلط بر ديگران داشته باشد، بدون اينكه جايي براي پاسخ گويي يگذارد ويا خود را مسئول بداند و...
اين قسمت از وظايف خود آگاهان و فرهيختگان است كه به مسائل روبنايي و ظاهري نپردازند و افتراق بين اين دو( " استبداد " و" مستبد " ) را بر مردم آشكار سازند . يعني به جاي اينكه به مستبد بپردازند ، فرهنگ استبداد زدگي را مرتفع سازند و جلوی گسترش استبداد را بگيرند؛
فرهيختگان از ياد نمي برند كه " كشت و داشت و برداشت " همگون است . زماني كه جامعه اي استبداد زده ، محيط استبداد پرور، افكار عليل باشد ، افراد آن جامعه از توانايي خود آگاهي نداشته باشند ! يا بنا به دلائلي نخواهند از حقوق خود دفاع كنند و به بهانه هاي واهي از مسئوليت شانه خالي كنند ؛ بر آنان است كه اين جامعه را به خود آورند و آفات استبداد زدگي را گوشزد كنند .
به عنوان مثال : اگر يك نهال خوب را در محيطي مساعد و با آب هواي متناسب كشت كنند و بدانند كه اين نهال نياز به آب و غذا دارد و به خوبي از آن مواظبت شود ، به يقين اين نهال يك درخت تنومند و مثمر ثمر خواهد بود . اما اگر همين نهال را در شوره زار بنشانند و ندانند كه چگونه از آن مواظبت كنند اين نهال از بين خواهد رفت و هيچ ثمره اي در بر نخواهد داشت . حاكم اگر در محيطي استبداد زده با جامعه اي خسته و بي جنب و جوش حكمراني كند ، مستبد مي شود ، هر چند خلق و خوي آزادگي در وجودش باشد . اين قانون طبيعت است و شوخي بردار نيست .
كواكبي گويد :" مستبد دشمن حق و دشمن آزادي و قاتل اين دو مي باشد . و حق ، پدر مردمان و آزادي ، مادر ايشان است . و عوام ، كودكان يتيم خفته مي باشند كه چيزي ندانند . و دانشمندان ، برادران با رشد اين يتيمانند كه چون ايشان را بر انگيزانند از خواب بر آيند و چون بخوانندشان اجابت كنند ." (6)
معمولا مردم مستبد را مي بينند و بدو مي پردازند و توجهي به فرهنگ حاكم ، كه همانا فرهنگ اسبدادي است ندارند . مثلا مي گويند :" مستبد ان و يا حلقه ي آنان دزدند ، اختلاس مي كنند ! مال مردم را به يغما مي برند ؟! به مردم ظلم روا مي دارند ، مردم را در خانه و زندان مي كشند ... اما توجه ندارند كه دزدي و چپاول ، ظلم و ... در پرتو استبداد بوجود مي أيد و موجب گسترش تصرفات مستبد مي گردد.
كواكبي گويد :" ملتي كه اكثر آن دردهاي استبداد را احساس نكنند مستحق آزادي نيند ، آن است كه ملتي كه حكم زبوني و درويشي بر او رفته تا مانند چارپايان يا كمتر از چارپايان گرديده ، هر گز سوال از آزادي نكنند و گاه باشد كه بر مستبد كينه گيرند ، ولي به جهت طلب انتقام از شخص او نه به جهت خلاصي از استبداد ، پس فايده اي بدست نيارند جز اين كه بيماري را به بيماري ديگر بدل كرده اند ... گاه نيز به انگيختن مستبد ديگرتا با مستبد مقاومت جويند و چون فيروز آيند وغالب شوند ، همان مستبد انگيخته ايشان ، دست خود را جز با آب استبداد نشويد . پس از اين نيز فايده اي نبرند . " (7)
مرد كي را چشم درد خواست، پيش بيطاررفت كه دوا كند ، بيطار آنچه در چشم چارپايان مي كشند، درديده ي او كشيد و كور شد . حكومت به داور بردند ، گفت :" برو هيچ تاوان نيست ". اگر اين خر نبودي پيش بيطار نرفتي .
پس اگر نخبگان راه اصلي كه برداشتن فرهنگ استبداد زدگي و استبداد پروري است بر مردم نمايان نكنند و يا احيانا آنان نيز به مستبد بپردازند ؛ همانا خود بيراهه رفته اند .
(1) بدرستيكه انسان طغيانگر است زمانيكه خود را بي نياز مي بيند .
(2) سياست مثبت يعني : سياست و روشی كه بر خاسته از شعور و آگاهي سياسي و اجتماعي مردم باشد و از نظارت چشم ها ي نظاره گر بدور نباشد ، سیاست مثبت بر اساس قانون فرا گیر است و...
سياست منفي يعني : بکار گیری ابزار و وسیله ای که فرد یا افرادی به قدرت برسند ویا به قدرت خود ادامه دهند ؛بطوری که در معرض انتقاد و يا ديدمردم قرار نگیرد و عقل سيال جمعي در آن دخالتي نداشته باشدو...
(3) ) كواكبي ، سيد عبدالرحمان ، طبايع الاستبداد ، ترجمه عبدالحسين ميرزاي قاجار ، چاپ 1363، ص50-
(4) همان ، ص 45
(5)همان ، ص 46
(6) همان ، ص 5 4
(7) همان ، ص 169

۱۳۸۹ اسفند ۴, چهارشنبه

در گذشت آیت الله منتظری نعمتی بود

چند شب پیش دوست نه چندان نزدیکی رادیدم ، وی حرفی زد که در ابتدا ء مرا بسیار آشفته ساخت ؛ او می گفت :" فوت آیت الله منتظری نعمتی بود ؟! و کاش فلانی نمیرد ؟! گفتم آقا دیوانه شدی ؟ گفت خیر و شروع کرد دلیل آوردن "
1- اگر ایشان می بود ، بسیار از وضعیت موجود آزرده می شد و چاره هم نداشت ! و آزردگی وی موجب آزردگی همه ما می شد !.
2- اگر ایشان زنده می ماند ؛ جلوی بعضی ظلم ها را ممکن بود بگیرد ، و یا از وی پرهیز می کردند و از ابتدای باجک تا انتهای آن را از پول این مردم بیچاره "طاق نصرت" نمی بستند و یا پانصد هزار شاخه گل گلایل برای استقبال نمی خریدند ووو لذا ظلم به حد نهایت نمی رسید و ممکن بود این وضعیت و بد بختی تا مد ت ها ادامه پیدا کند!
3- اگر ایشان می ماندند ، آبروی اینان بودند و هرچه فریاد می زدیم که آقا اینان وضعشان خراب است ولی عده ای می گفتند :" خیر بین این ها آیت الله منتظری نیز هست و همین باعث می شد که مدت بیشتری بمانند ؟!
4 - اگر ایشان می ماند و حسین باز می گفت ما صالح ژاله را فرستادیم پیش آقای منتظری که خبر برای ما بیاورد وی چه حالی می شد؟! نمی گفت آخر ای شبیه آدم ؛ آقای بازجو من که چیز مخفی نداشتم که او برای شما خبر بیاورد ، از طرفی ای مثل آدم تو کی هستی ؟! و کجا آمدی ؟! اصل و نصب تو کیست و چیست ؟! که بخواهی از من خبر پیدا کنی ؟! از همه گذشته کسی که جاسوس شماست جرا تنها نیامد ؟ جرا ناشناس نیامد همچون : سربازان امام زمان ؟! و واقعا اینقدر شما بی کس شدید که دانشجوی هنر را می فرستید؟! چرا با افراد دفتر تحکیم که درست و شفاف مقابل آقای خامنه ای هستند آمده ؟! ووو عجبا عجبا !!!!!
5- حقیقتش اینقدر امام زاده داریم که دیگر جایی نمانده ؟! پس خداکند ...
6- آقا اگر فلانی ، فلان ضود تمامی وهابی ها و طالبانان بی پول می شوند و حسن چه کند؟!
و همین طور ادامه دارد تا سر قلم بشکند و ریشه در آید؟!

۱۳۸۹ بهمن ۱۵, جمعه

از رئیس این مجاس چندان هم عجب نیست

آقای علی لاریجانی در باره قضایای مصر، گفتند :" دمکراسی شتری " . و این مطلب ازایشان و برادرانش زیاد بعید نیست؟!"
خدا رحمت کند، آیت الله آمیزا هاشم آملی را ؛ به حق آنچه ما می دانستیم و شنیده بودیم فردی بسیار زاهد، عالم و عامل بود ، حلال و حرام را به دقت مورد مداقه قرار می داد ، حقوق مردم را رعایت می کرد و...
اما به نظر می رسد، اولادهای ایشان چندان رعایت حقوق مردم را مد نظر ندارند ؟! . آقا شما که می گوئید هواداران "حسنی دیکتاتو" با شتر آمدند ، یعنی اینان مزدوران آن دیکتا تور و یا استکبار هستند ، البته این حرف، به ذهن هر عاقلی تبادر دارد . ولی آقای لاریجانی این مطلب بیانش برای شما خیلی دور از ذهن است و درست مصداق بارز "کلمه حق و یراد بها الباطل است" چرا که :
آقا شما می دانید که ، پس از انتخابات خرداد سال گذشته با مردم چه کردند یا چه کردید!؟ آیا مردم را نکشتند ؟ نزدند ؟ نگرفتند؟ به کهریزک نبردند؟ با ما شین نیروی انتظامی روی مردم نرفتند ؟( کاری که هیچ انسان که چه عرض کنم ، حیوانی هم مرتکب نمی شود مرتکب نشدند ؟!) آیا با چاقو و چماق به جان مردم نیفتادند؟! ساندیس نخوردند؟ ملت را میکرب ، خس و خاشاک، بزغله و گوساله نخواندند ؟ هنوز که هنوز است بسیاری را در زندان با محکومیت های بی معنا و ... نینداختند؟! برای ترساندن مردم ، بسیاری را اعدام نکردند!؟
آقای لاریجانی حسنی دیکتاتور مردمش را میکرب خطاب نکرد ؟! هر صاحب عقل و اندیشه ای را مهره بیگانه نخواند ؟! بطور صریح فهاشی نکرد ؟!از همه مهمتر ادعای عدالت اسلام ناب محمدی را ندارد ؟! به هر حال روئیس جمهور بی ادبی نبود ؟! و یک شبه رئیس مطلق العنان مردم نگردید؟!خدمات ولو نیم بند به کشورش داشت؟ پول ملت مادر مرده اش را در اختیار اوباش و وهابیان نگذاشت ؟! ووو پس آقا شما نباید این حرف را بزنید ؟! خدا در کمین است و سر شما هم می آید ؟! شما ها چقدر دل سوزاندید ؛ چشمانی را اشگ آلود کردید ؛ آبروی بسیاری را به خاطر حفظ مقام بردید؟! مرجعیت شیعه را زیر سوال بردید؟! عجبا ، عجبا!!! و الیه المشکی فی کل امور
چو بد کردی مباش ایمن ز آفات

۱۳۸۹ بهمن ۹, شنبه

از فرو ریختن کاخ های استبداد عبرت بگیریم!

دنیای امروز آبستن حادثه است ، کاخ های استبداد و زور و زر و تزویر در حال فرو پاشی است ؟! دنیا در اظطراب التهاب است. بن علی ، مبارک ، حاکم صنعا و اردن و... در سرازیری سقوط هستند.
معلوم نیست چه نتیجه ای حاصل مردم خواهد شد؟ عده ای از حاکمانی که خود مستبدند از این وقایع ولو بظاهر خوشحال هستند ؟! چرا که این حاکمان در حال فرو پاشی با آنان یاروهمراه نبوده اند؟ ولی اینان غافلند که نتیجه به کجا ختم می شود؟! آری این یک شمشیر دو لبه است که هر دو طرف را می برد. عده ای فکر می کنند که رفتن مبارک و بن علی مستبد ، مردم را علیه اسرائیل بپا می دارد و آمریکا هم به پشتیبانی آنان در می آیدو اسرائلیان مسلمان می شوند مسلمانان نیز شیعه می شوند ،پس نیاز به رهبر پیدا می کنند و ما می شویم رهبر جهان و حومه .؟ عجبا: ما باید آهسته رویم تا دیگرا ن بهمان برسند ؟!بله سقوط استبداد حتمی است ؛و استثنا بردار نیز نیست ، استبداد ، استبداد است و این و آن ندارد! این نوعی جبر تاریخی است که دیر و زود دارد ولی سوخت و سوز ندارد.
گفتا که، که را کشتی تا کشه شدی زار تا آنکه شود کشته آنکس که تو را کشت.
بنا بر این ما ولو بظاهر، نباید خوشحال باشیم و تعیین تکلیف برای آنان کنیم .سال گذشته را فراموش نکنیم! جریان کهریزک و اعدام ها که هنوز ادامه دارد ، جمعیت میلیونی مردم در خیابان های تهران و اصفهان و... را فراموش نکنیم! میکرب ، مفلوک ، بیچاره، بزغاله و گوساله ، خس و خاشاک، خواندن مردم ، تفرعن و سرکوبی مردم با پول خودشان ، استخدام چندین هزار خدم و هشم ؟! طریقه بدست آوردن قدرت ، حاتم طائی شدن از بیت المال ، مفقود شدن میلیاردها پول و سرمایه های مردمی که خود بعضا نان شب ندارند؟ و...!فراموش نشده است و...
به هر حال این جریان راه افتاده احتمالات فراوان دارد .که اشاره بدان ها خالی از لطف و لطیفه نیست :
1) احتمال اینکه افرا طیون خود را جلو بیندازند و بخواهند از اسرائیل انتقام جوئی کنند هست ، که در این صورت آمریکا با توجه به تعهداتش نسبت به اسرائیل جلو آید و شاید جهان غرب در صدد دفاع از آمریکا و اسرائیل به پیش آیند و جنگی تمام عیا ر بر پا شود که هر گز به صلاح هیچ کس نیست ؟!
2) احتمال دیگر اینکه عقلا و بزرگان ریش سفیدی کنند و مردم نیز به سخنان آنان توجه کنند ، یک رفراندم و انتخابات آزاد انجام شود و مردم به خواسته شان برسند ، که در این صورت نه تنها چیزی گیر ما نخواهد آمد، بلکه کار آنان سر لوحه مردم ما قرار گیرد و این هم نتیجه اش هویدا است.
3) احتمال دیگری هست ، که این روند ادامه پیدا کند و حکام عقب نشینی نکنند ، که در این صورت مردم بیشتری کشته خواهند شد و این کشورها ی در حال توسعه به کشورهای فقیرتر و بدون کار و کسب پیشه تیدیل خواهند شد ، که باز چیزی برای ما نمی ماند و دست شکسته آویزان گردن خواهد شد؟!
4) احتمال اینکه بعضی کشوزها طریق معقول را پیشه راه سازند و عنان کار را خود بدست گیرند و از این مهلکه نجات یابند . و بعضی دیگر بخواهند زور آزمایی کنند که نتیجه اش معلوم و ثمره اش نا معلوم .و...
,