۱۳۹۲ مهر ۱, دوشنبه
درغنیمت از فرصتها
۱۳۹۲ شهریور ۱۳, چهارشنبه
خونخواری پوتین، سیاست مماشات حسین اباما
اخیراً پوتین، این دیو دیوانه، مجهولالهویه، مفقودالبُنیه و جنایت پیشه، به سپردن اسلحههای جنگی و موشکهای «اس 300» به بشار آدمخوار اقرار و تکیه میکند؛ به یقین پول آن را نیز ایران هدیه خواهد کرد؛ این رسم روزگار قدّار است؛ «از کوزه همان برون طراود که دراوست». ظاهراً این اقرار در مقابل برداشتن تحریم اسلحه به مخالفین بشارا و یا حملهی نیم بند آمریکا به دولت سوریه انجام گرفته است. آری برادر: این معاملات سیاسی و زد و بندهایی است که دنیای غدّار امروز بر سر خون بیگناهان و مظلومان عالم انجام میدهد و فعلا گریبان مردم مظلوم سوریه را گرفته است! نمیدانم کودک شیر خوار سوری که در بغل مادر است چه گناهی مرتکب شده که دچار تیر و یا مواد شیمیایی و بمب آتشزای روس نااصل و بشار نا اهل قرار میگیرد؟ نمیدانم ما چه کردیم که پولمان باید خرج کشتن بچههای شیرخوار سوری و جزغاله شدن آنان در اوج مظلومیّت شود؟ قدرت و تمامیّت خواهی، این گاو شاخ دار با سه شاخ از سه سوی بر مظلومان عالم میتازد. 1) روس: از زمان فروپاشی شوروی سابق فردی به نام پوتین که با بوزین هم وزن است و به ظاهر انسان، ولی جانی و خونخوار و سرخ جامهای بیش نیست، عنان کار را از مردم آن خطه ربوده و با بازی مدودف پوتینی که راه انداخته دیگر حاضر به واگذاری حکومت به دست مردم نسبتاً با غیرت روس نیست. وی که با منابع سرشار نفت و گاز و دیگر ذخایر آن مرز و بوم یک رفاه نسبی و در حد معمول برای مردمش ایجاد کرده در حقیقت مردمی را از غیرت و همیٌت انداخته است. این مردم دیگر فکر نمیکنند که این شِبه آدم چگونه آنان را ذلیل و خوار کرده است. در هیچ کجای دنیا چنین بازی بچهگانهای آن هم با اسم دمکراسی وجود ندارد؟ اینان به فکر افتادند این ترفند را در منطقه نیز ادامه دهند. آنان میخواهند با ارسال اسلحه به سوریه و ایران و احیاناً به کرهی شمالی و عراق، مالکی خود فروخته و به بازی گرفتن چهار نفر ماجراجوی بی مخ در لبنان و حماس در فلسطین، نقش مشئوم خود را در منطقه عملی سازند. پوتمدف ناراحتِ از به خاک و خون کشیده شدن مردم و یا احیاناً جنگ جهانی سوّم نیست. او تنها میخواهد شرائط موجود حفظ شود و به خیال خود دنیا تک قطبی نگردد. تا بتواند آنچه میخواهد از جان ملتهایی چون ما بدوشد و استثمار کند. قافل از اینکه همان شوروی که روزی یکی از دوقطب جهان به شمار میرفت؛ ظرف مدّت کوتاهی فرو ریخت و همچون حبابی روی آب افتاد. 2) اباما و بلوک غرب: از قدیم میگفتند اگر کسی بسیارمواظبت کند که از جلوی پشت بام نیفتد ممکن است از عقب همان پشت بام با کله روی زمین آید. این روزها اباما با این سیاستهای گام به گام و مصلحت اندیشیهای بیمار گونهاش راهی به جایی نخواهد برد. چه بسا این بی تفاونیها و از طرفی خیره سریهای ناتانیاهو و امثال او دنیا را به جایی ببرند که راه بازگشتی وجود نداشته باشد! به یقین زمینههای جنگ جهانی سوم دیر از دسترس نیست. و ما هم از دبیر کل سازمان ملل جربزهای ندیدیم! پس این ملت بزرگ آمریکا است که باید تصمیم بگیرد. البتّه همهی مشکلات با جنگ حل نمیشود که بگوییم این حرفها همان حرفهای کوسه و ریش پهن است؛ بلکه دنیا باید روسها را محدود کنند و از قسمتهایی از منافعشان بگذرند و روسیه را در محاصرهی سخت اقتصادی قرار دهند. و گر نه این سرما خوردههای ویروسی شده همهی دنیا را گرفتار خواهند کرد. اینان سوداهایی را در سر خود میپروراند و ممکن است جهانی را به خطر اندازند. 3) ایران و نوچههایش در لبنان، نوکر نوبرش در عراق، از یک طرف و عربستان و دول عربی، این سنت گراهای بی درد از دیگر سوی: آری بیدارم و به درستی می گویم؛ ایران نیز در این میان سهمی دارد. انقلاب ما اگر چه از اول به حساب عدالت و برابری و برادری و دوستی و حُسن همجواری به ثمر نشست، ولی نمیدانم که در قدرت و فرمانروایی بر مردم چه چیزی نهفته است که هر انسانی را به ورطهی سقوط و حبوط و ورشکستگی میکشاند. زمانی که ناپلئون امپراتور فرانسه در جزیرهی «سنت هلن» تبعید شد گفت «همیشه فکر میکردم که شمشیر بر دنیا حکومت میکند و حال متوجه شدم تنها اندیشه است که بر دنیا حکم فرماست.» ایران در این تلاطم پرغوغا با طناب روسها و منافع طلبی چینیها بر طبل واسطهگری و دلالی بیمزد و مواجب میکوبد. آنان فکر میکنند که اگر روسها در قطبی دیگر بمانند ما میتوانیم پایمان را از گلیممان درازتر کنیم. همهی ملت ما میدانند که روسها کیانند؟ آنان در طول تاریخ و در مقابل ملت ما روسیاه هستنند. تا چه اندازه چپاول؟ این همه باج به روس و چین و چاوز بهر چیست؟و... آمریکا و اسرائیل را سر ضرب بکشیم. قاسم سلیمانی را به میدان بفرستیم تا در دنیا تخت سلیمانی بهپا کنیم! واحسرتا ما از کیسهی چه کسی خرج میکنیم؟ بهیقین سردار نقدی کاخ سفید را منفجر میکند! و اگر نشد مردم خود را سربدار میکند. حسین شریعتمداری تمامی آمریکاییها را به چوب میبندد. و اگر نتوانست برای مردم خود چوبهی دار می آویزد! چه احمقانه است که فکر میکنیم با جنجال و های و هوی و ولخرجی برای چهارتا بی سرو پا میتوانیم خودی نشان دهیم! آقای خامنهای به فرض که همهی بمبهای عالم را داشته باشی؛ ولی مطمئن باشید مشروعیت اجتماعی چیز دیگر است. مردم از حکومت شما و سپاهیهای شما بیزارند. از اینکه تعدادی را بگیری و ببندی مشکلی از شما حل نخواهد شد! آقای خامنهای نام نیک بهترین چیزی است که از انسان باقی میماند. آقای خامنهای بن لادن چهرهی نیکی از خود به جای نگذاشت! و ذلیلانه بهدست آمریکائیها کشته و به دریا انداخته شد! آقای خامنهای شما با پوتین و بشار و مالکی و... نمیتوانی ادامهی حیات دهی! بیا و تا دیرتر از این نشده به مردم در حال چرت زدن ایران باز گرد و خدمت به ایران را پیش روی خود ساز.ای که دستت میرسد کاری بکن پیش از آن کز تو نیاید کارها.قم- میرزا محمد مهرابی
۱۳۹۲ شهریور ۹, شنبه
شاهکارهای احمدینژاد و آینده روحانی
۱۳۹۰ آبان ۱۵, یکشنبه
پایه های استبداد
حوزه ي استبداد وفرمانروايي بي چون و چرا ، از شامل ترين و گسترده ترين حوزه هاي نظام اجرائي بشري است كه نقش تعيين كننده واساسي در سرنوشت ملت ها دارد . به انحصار در آوردن مردم ، ازصفات رزيله و پليده اي است كه در"علم اخلاق و نوع دوستي " از آن به عنوان " قوه ي شهوانيه " ياد مي كنند .
قوه ي شهوانيه خود مراتبي دارد كه فرو ترين و منحوس ترين مرتبه آن همانا ، حاكميت نفس اماره بر منطق وشعورو عقل است ، كه انسان را اسير و به ورطه ي سقوط می کشاند.
البته اين امر مسبوق به سابقه و درازاي عمر آن به طول عمر تاريخ است .
بطورفشرده این میحث، از سه رويكرد قابل برسي است .
1) تماميت خواهي و فزون طلبي :
تماميت خواهي و بلعيدن ثمره مردم ، از مشخصه هاي منحصر بفرد انسان و جزء لاينفك اوست ؛ بطوري كه در رگ و ريشه او طنين افكنده و براي ذائقه وي بسيار شيرين و جذاب است .
اين مساله در طول تاريخ آنقدردر معرض آزمايش و خطا قرار گرفته كه اگر كسي منكر اين صفت درخويشتن شود ، بايد درعقل او شك كرد و يا بگوييم در گفتار و كردارش تظاهر و ريا كاري است .
اين قوه سركش همچون: مارخوش خط و خال و زيبا با پوستي نرم و لطيف ، چنان آدمي را مجذوب خود مي كند كه تا چشم به هم زدني سم كشنده خود را تزريق می سازد ورهايي از آن بسيار سخت و مهار نا شدني است .
نيچه مي گويد :" هيچ موجودي نيافتم مگر اينكه ميل به قدرت داشته باشد ".
اين حس تماميت خواهي و سيري ناپذير اگر كنترل نشود ، به يقين منشا همه مصيبت ها و گرفتاري ها و از جمله استبداد است .! . ( ان الانسان ليتغي عن راه و الستغني )- (1)
اگر سياست را در دو بخش ، مثبت و منفي بدانيم ؛ (2) چه بسا مستبدين با تكيه زدن براريكه ي قدرت كه براساس سياست از راه منفي و مافيايي به دست آورده اند ، مردم را عبد و برده ي خود مي سازند ؟!
هركه دست خويش مطلق ديد ### دل بر خلق عالم كژ كند
كواكبي گويد:" مستبدين سياسي ، نيز استبداد خويش را بر اساسي از اين قبيل بنيان نهند ، چه ايشان نيز مردمان را به برتري شخصي و مكبر حسي بترسانند و با قهر و قوت و گرفتن اموال ، زبون سازند ، تا ايشان را زير دست خويش و كارگر خود نمايند ، گويي آن بيچارگان در زمره ستوران ، خلقت شده اند و نصيب ايشان از زندگي ، فقط مخطوط (مخلوق) بودن نوع ايشان است ." (3)
رايت ميلز مي گويد: سياست سراسر پيكا ر براي كسب قدرت است و اوج قدرت نيز چيزي جزء اعمال قهر نيست . " پس قهر و خشونت نيز جزء استبداد و خونريزي و فساد نيست ."
از اين جاست كه پايه هاي استبداد بنا گذاشته مي شود و در جامعه تنها فرد يا افراد قدرت گرا حكومت مي كنند ! و جايي براي مدنيت و ، قانون ، عدالت اجتماعي و غيره كه همانا سياست به معناي مثبت است نمي ماند .
2) نا آگاهي و بي اطلاعي مردم :
يكي ديگر ازعوامل بسط و ايجاد استبداد ، بي اطلاعي و نا آگاهي توده مردم است . غير قابل انكار است كه مردم ، آگاهي داشته باشند و خود را برده و بار بر ديگران بدانند . از طرفي تماميت خواهان همه چيز و همه كس را در راستاي حفظ قدرت و مكنت خود مي خواهند پس تمامي تلاش خود را در محدوديت مردم بكار مي برند و آگاهي و تامل در اين امر را بر ديگران سد مي سازند . اين سد سازي از گرفتن آزادي مردم شروع و تا به بند كشيدن آنان ادامه مي يابد . وقتي آزادي را گرفتتند ، طبيعتا راهي براي آزادی نمي ماند.
شناخت و دانايي مردم با اطلاع رساني حاصل مي شود و اين ميسر نيست مگر از طريق ، آزادي بيان ، آزادي مطبوعات ، آزادي اجتماعي ، آزادي سياسي ، آزادي امنيتي ، آزادي دين و...
كواكبي گويد :" حكمران مستبد در امورات مردم به اراده خويش حكومت نمايد ، نه به اراده ايشان و با هواي نفس خود حكم كند در ميان ايشان ، نه به قانون شريعت و چون خود آگاهي دارد كه غاصب و متعدي مي باشد لاجرم پاشنه پاي خويش بر دهان ميليون ها نفوس گذارد كه دهان ايشان بسته ماند و سخن گفتن از روي حق يا مطالبه ي حق ننمايند ." (4)
مستبد يا مستبدين به دليل نا آگاهي مردم ، پيوسته از ترفند ها يي استفاده مي كنند ؛ كه ياد آوري آن خالي از لطف و لطيفه نيست .
الف – مغالطه در گفتار : ممكن است جمعي آگاه باشند و بخواهند اطلاع رساني كنند و جامعه اي را از يوغ استبداد برهانند، كه بالطبع مستبد و يا مستبدان نمي گذارند و از طريق افراد نا آگاه ، قدرت استبداد ي خویش را گستزش مي دهند و به قدرت خود مي آفزايند .و اين امر ميسر نمي شود مگر با " مغالطه در گفتار " . يعني از الفاظي استفاده مي كنند كه مورد عنايت مستمع يا مستمعين باشد ، ولي براي آن الفاظ معنايي كه در راستاي منا فع خودشان است اراده مي كنند و به آن جامه ي عمل مي پوشانند .
( كلمه حق و يراد به الباطل )
مي گويند :" آزادي ، دمكراسي ، قانون و..." اما در معنا چيز ديگري را كه خلاف آن است در نظر دارند . و اگر كسي همين الفاظ را بكار برد ، تحقير و تخريب مي كنند ! "
به عنوان مثال : يك روشنفكر دلسوز مي گويد : " آزادي " ولي مستبد ويا مستبدان اين آزادي را به بي بند و باري معنا مي كنند و راحت فکر نا آگاهان را مخدوش می سازند . بدين طريق ، كه آقا ! اين ها مي گويند :" آزادي و مي خواهند بي بند و باري رايج شود و دينمان را بگيرند ." روشنفكر مي گويد :" حقوق بشر و مشروع " مستبد يا مستبدان مي گويند :" ما فرستاده ي خدا روي زمين هستيم و نه تنها حقوق شما بلكه تكليف شما را نيز ما روشن مي كنيم ."؟! دلسوز آگاه مي گويد :" حق به حق دار برسد ." حاكمان لجام گسيخته و از خدا بي خبر، مي گويند:" ما خودمان "حق" هستيم و ديگران وظيفه دارند از ما پيروي كنند ." و... و نا آگاه چون : نا آگاه است ، به راحتي مي پذيرد.
ب – نيرنگ در اعمال : مبشر آگاه و دلسوز مي خواهد از حقوق رعيت در برابرمستبد دفاع كند وتوهم زدايي نمايد، بعضي از خدعه ها و نيرنگ ها را ياد آور مي شود ، ولي مستبد يا مستبدان با اعمال خدعه گرانه خود كه " همانا ظاهر سازي است "، افكارنا آگاهان را به چالش مي كشند . مثلا : سفري مي روند و عده اي را به دنبال خود فرا می خواند تا نمایشی دهندو التیماتومی برای منتقدان باشد؟ و يا به ديدار بعضي مي روند كه چهره ي عوام فريبانه دارندو يا پولي از كيسه ي خليفه مي بخشد ... كه اين همان و عميق تر شدن نا آگاهي و افزون گرديدن نا آگاهان همان !.
ج – تزوير در كردار؟! ممكن است بعضي سود جو ، تزوير كنند و تحت عنوان "مبلغ ديني ، فيلسوف ، آگاه و ... " در راستاي منافع خويش به ياري مستبدان بشتابند و به پاي آنان بيفتند و پاي آنها را ببوسندو... كه در اين صورت فاجعه اي است جبران نا پذير ! يعني نمي شود نا آگاه را متقاعد كرد و به او فهماند كه ،عمل و كرداراين فرد يا افراد ، سود جو يي و تزوير است ، و اينها غم مردم ومنافع آنان را ندارند ! لذا به توهم بي خبران افزوده مي شود و پايه هاي استبداد محكم و محكمتر مي گردد .
اما اگر مردم آگاه باشند و قدر مقام و توان خود را بدانند ، مستبدان نمي توانند تازيانه بر پيكرشان بزنند . و بر آنان حكمفرمايي كنند .
در طبايع الاستبداد آمده است :" اما بر رعيت است كه مثل اسب باشد ، اگر او را خدمت كنند ،خدمت نمايد و اگر بزنندش بد خوئي آغازد . بلكه بر رعيت است كه مقام خويش بشناسد ، آيا از بهر خدمت مستبد خلق شده ، يا مستبد از بهر خدمت او بيامده و او را بخدمت باز داشته و رعيت خردمند ، وحشي استبداد را ، با لجامي قيد نمايد ، كه در راه نگاهداري آن لجام ، جان خويش در بازد ، تا از گزند او ايمن ماند و چون خواهد سركشي كند ، لجام بجنباند و اگر صولت آرد او را بر بندد . " (5)
3) پرداختن به مستبد و نا ديده گرفتن استبداد :
استبداد يعني: خود كامگي، خودمحوري،مطلق العنان بودن، به جاي ديگران تصميم گرفتن، قيم مردم بودن ، ابزار قرار دادن هر چيزي براي رسيدن به هدف و ...
مستبد : يعني كسي كه سیطره و تسلط بر ديگران داشته باشد، بدون اينكه جايي براي پاسخ گويي يگذارد ويا خود را مسئول بداند و...
اين قسمت از وظايف خود آگاهان و فرهيختگان است كه به مسائل روبنايي و ظاهري نپردازند و افتراق بين اين دو( " استبداد " و" مستبد " ) را بر مردم آشكار سازند . يعني به جاي اينكه به مستبد بپردازند ، فرهنگ استبداد زدگي را مرتفع سازند و جلوی گسترش استبداد را بگيرند؛
فرهيختگان از ياد نمي برند كه " كشت و داشت و برداشت " همگون است . زماني كه جامعه اي استبداد زده ، محيط استبداد پرور، افكار عليل باشد ، افراد آن جامعه از توانايي خود آگاهي نداشته باشند ! يا بنا به دلائلي نخواهند از حقوق خود دفاع كنند و به بهانه هاي واهي از مسئوليت شانه خالي كنند ؛ بر آنان است كه اين جامعه را به خود آورند و آفات استبداد زدگي را گوشزد كنند .
به عنوان مثال : اگر يك نهال خوب را در محيطي مساعد و با آب هواي متناسب كشت كنند و بدانند كه اين نهال نياز به آب و غذا دارد و به خوبي از آن مواظبت شود ، به يقين اين نهال يك درخت تنومند و مثمر ثمر خواهد بود . اما اگر همين نهال را در شوره زار بنشانند و ندانند كه چگونه از آن مواظبت كنند اين نهال از بين خواهد رفت و هيچ ثمره اي در بر نخواهد داشت . حاكم اگر در محيطي استبداد زده با جامعه اي خسته و بي جنب و جوش حكمراني كند ، مستبد مي شود ، هر چند خلق و خوي آزادگي در وجودش باشد . اين قانون طبيعت است و شوخي بردار نيست .
كواكبي گويد :" مستبد دشمن حق و دشمن آزادي و قاتل اين دو مي باشد . و حق ، پدر مردمان و آزادي ، مادر ايشان است . و عوام ، كودكان يتيم خفته مي باشند كه چيزي ندانند . و دانشمندان ، برادران با رشد اين يتيمانند كه چون ايشان را بر انگيزانند از خواب بر آيند و چون بخوانندشان اجابت كنند ." (6)
معمولا مردم مستبد را مي بينند و بدو مي پردازند و توجهي به فرهنگ حاكم ، كه همانا فرهنگ اسبدادي است ندارند . مثلا مي گويند :" مستبد ان و يا حلقه ي آنان دزدند ، اختلاس مي كنند ! مال مردم را به يغما مي برند ؟! به مردم ظلم روا مي دارند ، مردم را در خانه و زندان مي كشند ... اما توجه ندارند كه دزدي و چپاول ، ظلم و ... در پرتو استبداد بوجود مي أيد و موجب گسترش تصرفات مستبد مي گردد.
كواكبي گويد :" ملتي كه اكثر آن دردهاي استبداد را احساس نكنند مستحق آزادي نيند ، آن است كه ملتي كه حكم زبوني و درويشي بر او رفته تا مانند چارپايان يا كمتر از چارپايان گرديده ، هر گز سوال از آزادي نكنند و گاه باشد كه بر مستبد كينه گيرند ، ولي به جهت طلب انتقام از شخص او نه به جهت خلاصي از استبداد ، پس فايده اي بدست نيارند جز اين كه بيماري را به بيماري ديگر بدل كرده اند ... گاه نيز به انگيختن مستبد ديگرتا با مستبد مقاومت جويند و چون فيروز آيند وغالب شوند ، همان مستبد انگيخته ايشان ، دست خود را جز با آب استبداد نشويد . پس از اين نيز فايده اي نبرند . " (7)
مرد كي را چشم درد خواست، پيش بيطاررفت كه دوا كند ، بيطار آنچه در چشم چارپايان مي كشند، درديده ي او كشيد و كور شد . حكومت به داور بردند ، گفت :" برو هيچ تاوان نيست ". اگر اين خر نبودي پيش بيطار نرفتي .
پس اگر نخبگان راه اصلي كه برداشتن فرهنگ استبداد زدگي و استبداد پروري است بر مردم نمايان نكنند و يا احيانا آنان نيز به مستبد بپردازند ؛ همانا خود بيراهه رفته اند .
(1) بدرستيكه انسان طغيانگر است زمانيكه خود را بي نياز مي بيند .
(2) سياست مثبت يعني : سياست و روشی كه بر خاسته از شعور و آگاهي سياسي و اجتماعي مردم باشد و از نظارت چشم ها ي نظاره گر بدور نباشد ، سیاست مثبت بر اساس قانون فرا گیر است و...
سياست منفي يعني : بکار گیری ابزار و وسیله ای که فرد یا افرادی به قدرت برسند ویا به قدرت خود ادامه دهند ؛بطوری که در معرض انتقاد و يا ديدمردم قرار نگیرد و عقل سيال جمعي در آن دخالتي نداشته باشدو...
(3) ) كواكبي ، سيد عبدالرحمان ، طبايع الاستبداد ، ترجمه عبدالحسين ميرزاي قاجار ، چاپ 1363، ص50-
(4) همان ، ص 45
(5)همان ، ص 46
(6) همان ، ص 5 4
(7) همان ، ص 169
۱۳۸۹ اسفند ۴, چهارشنبه
در گذشت آیت الله منتظری نعمتی بود
چند شب پیش دوست نه چندان نزدیکی رادیدم ، وی حرفی زد که در ابتدا ء مرا بسیار آشفته ساخت ؛ او می گفت :" فوت آیت الله منتظری نعمتی بود ؟! و کاش فلانی نمیرد ؟! گفتم آقا دیوانه شدی ؟ گفت خیر و شروع کرد دلیل آوردن "
1- اگر ایشان می بود ، بسیار از وضعیت موجود آزرده می شد و چاره هم نداشت ! و آزردگی وی موجب آزردگی همه ما می شد !.
2- اگر ایشان زنده می ماند ؛ جلوی بعضی ظلم ها را ممکن بود بگیرد ، و یا از وی پرهیز می کردند و از ابتدای باجک تا انتهای آن را از پول این مردم بیچاره "طاق نصرت" نمی بستند و یا پانصد هزار شاخه گل گلایل برای استقبال نمی خریدند ووو لذا ظلم به حد نهایت نمی رسید و ممکن بود این وضعیت و بد بختی تا مد ت ها ادامه پیدا کند!
3- اگر ایشان می ماندند ، آبروی اینان بودند و هرچه فریاد می زدیم که آقا اینان وضعشان خراب است ولی عده ای می گفتند :" خیر بین این ها آیت الله منتظری نیز هست و همین باعث می شد که مدت بیشتری بمانند ؟!
4 - اگر ایشان می ماند و حسین باز می گفت ما صالح ژاله را فرستادیم پیش آقای منتظری که خبر برای ما بیاورد وی چه حالی می شد؟! نمی گفت آخر ای شبیه آدم ؛ آقای بازجو من که چیز مخفی نداشتم که او برای شما خبر بیاورد ، از طرفی ای مثل آدم تو کی هستی ؟! و کجا آمدی ؟! اصل و نصب تو کیست و چیست ؟! که بخواهی از من خبر پیدا کنی ؟! از همه گذشته کسی که جاسوس شماست جرا تنها نیامد ؟ جرا ناشناس نیامد همچون : سربازان امام زمان ؟! و واقعا اینقدر شما بی کس شدید که دانشجوی هنر را می فرستید؟! چرا با افراد دفتر تحکیم که درست و شفاف مقابل آقای خامنه ای هستند آمده ؟! ووو عجبا عجبا !!!!!
5- حقیقتش اینقدر امام زاده داریم که دیگر جایی نمانده ؟! پس خداکند ...
6- آقا اگر فلانی ، فلان ضود تمامی وهابی ها و طالبانان بی پول می شوند و حسن چه کند؟!
و همین طور ادامه دارد تا سر قلم بشکند و ریشه در آید؟!
۱۳۸۹ بهمن ۱۵, جمعه
از رئیس این مجاس چندان هم عجب نیست
آقای علی لاریجانی در باره قضایای مصر، گفتند :" دمکراسی شتری " . و این مطلب ازایشان و برادرانش زیاد بعید نیست؟!"
خدا رحمت کند، آیت الله آمیزا هاشم آملی را ؛ به حق آنچه ما می دانستیم و شنیده بودیم فردی بسیار زاهد، عالم و عامل بود ، حلال و حرام را به دقت مورد مداقه قرار می داد ، حقوق مردم را رعایت می کرد و...
اما به نظر می رسد، اولادهای ایشان چندان رعایت حقوق مردم را مد نظر ندارند ؟! . آقا شما که می گوئید هواداران "حسنی دیکتاتو" با شتر آمدند ، یعنی اینان مزدوران آن دیکتا تور و یا استکبار هستند ، البته این حرف، به ذهن هر عاقلی تبادر دارد . ولی آقای لاریجانی این مطلب بیانش برای شما خیلی دور از ذهن است و درست مصداق بارز "کلمه حق و یراد بها الباطل است" چرا که :
آقا شما می دانید که ، پس از انتخابات خرداد سال گذشته با مردم چه کردند یا چه کردید!؟ آیا مردم را نکشتند ؟ نزدند ؟ نگرفتند؟ به کهریزک نبردند؟ با ما شین نیروی انتظامی روی مردم نرفتند ؟( کاری که هیچ انسان که چه عرض کنم ، حیوانی هم مرتکب نمی شود مرتکب نشدند ؟!) آیا با چاقو و چماق به جان مردم نیفتادند؟! ساندیس نخوردند؟ ملت را میکرب ، خس و خاشاک، بزغله و گوساله نخواندند ؟ هنوز که هنوز است بسیاری را در زندان با محکومیت های بی معنا و ... نینداختند؟! برای ترساندن مردم ، بسیاری را اعدام نکردند!؟
آقای لاریجانی حسنی دیکتاتور مردمش را میکرب خطاب نکرد ؟! هر صاحب عقل و اندیشه ای را مهره بیگانه نخواند ؟! بطور صریح فهاشی نکرد ؟!از همه مهمتر ادعای عدالت اسلام ناب محمدی را ندارد ؟! به هر حال روئیس جمهور بی ادبی نبود ؟! و یک شبه رئیس مطلق العنان مردم نگردید؟!خدمات ولو نیم بند به کشورش داشت؟ پول ملت مادر مرده اش را در اختیار اوباش و وهابیان نگذاشت ؟! ووو پس آقا شما نباید این حرف را بزنید ؟! خدا در کمین است و سر شما هم می آید ؟! شما ها چقدر دل سوزاندید ؛ چشمانی را اشگ آلود کردید ؛ آبروی بسیاری را به خاطر حفظ مقام بردید؟! مرجعیت شیعه را زیر سوال بردید؟! عجبا ، عجبا!!! و الیه المشکی فی کل امور
چو بد کردی مباش ایمن ز آفات
۱۳۸۹ بهمن ۹, شنبه
از فرو ریختن کاخ های استبداد عبرت بگیریم!
دنیای امروز آبستن حادثه است ، کاخ های استبداد و زور و زر و تزویر در حال فرو پاشی است ؟! دنیا در اظطراب التهاب است. بن علی ، مبارک ، حاکم صنعا و اردن و... در سرازیری سقوط هستند.
معلوم نیست چه نتیجه ای حاصل مردم خواهد شد؟ عده ای از حاکمانی که خود مستبدند از این وقایع ولو بظاهر خوشحال هستند ؟! چرا که این حاکمان در حال فرو پاشی با آنان یاروهمراه نبوده اند؟ ولی اینان غافلند که نتیجه به کجا ختم می شود؟! آری این یک شمشیر دو لبه است که هر دو طرف را می برد. عده ای فکر می کنند که رفتن مبارک و بن علی مستبد ، مردم را علیه اسرائیل بپا می دارد و آمریکا هم به پشتیبانی آنان در می آیدو اسرائلیان مسلمان می شوند مسلمانان نیز شیعه می شوند ،پس نیاز به رهبر پیدا می کنند و ما می شویم رهبر جهان و حومه .؟ عجبا: ما باید آهسته رویم تا دیگرا ن بهمان برسند ؟!بله سقوط استبداد حتمی است ؛و استثنا بردار نیز نیست ، استبداد ، استبداد است و این و آن ندارد! این نوعی جبر تاریخی است که دیر و زود دارد ولی سوخت و سوز ندارد.
گفتا که، که را کشتی تا کشه شدی زار تا آنکه شود کشته آنکس که تو را کشت.
بنا بر این ما ولو بظاهر، نباید خوشحال باشیم و تعیین تکلیف برای آنان کنیم .سال گذشته را فراموش نکنیم! جریان کهریزک و اعدام ها که هنوز ادامه دارد ، جمعیت میلیونی مردم در خیابان های تهران و اصفهان و... را فراموش نکنیم! میکرب ، مفلوک ، بیچاره، بزغاله و گوساله ، خس و خاشاک، خواندن مردم ، تفرعن و سرکوبی مردم با پول خودشان ، استخدام چندین هزار خدم و هشم ؟! طریقه بدست آوردن قدرت ، حاتم طائی شدن از بیت المال ، مفقود شدن میلیاردها پول و سرمایه های مردمی که خود بعضا نان شب ندارند؟ و...!فراموش نشده است و...
به هر حال این جریان راه افتاده احتمالات فراوان دارد .که اشاره بدان ها خالی از لطف و لطیفه نیست :
1) احتمال اینکه افرا طیون خود را جلو بیندازند و بخواهند از اسرائیل انتقام جوئی کنند هست ، که در این صورت آمریکا با توجه به تعهداتش نسبت به اسرائیل جلو آید و شاید جهان غرب در صدد دفاع از آمریکا و اسرائیل به پیش آیند و جنگی تمام عیا ر بر پا شود که هر گز به صلاح هیچ کس نیست ؟!
2) احتمال دیگر اینکه عقلا و بزرگان ریش سفیدی کنند و مردم نیز به سخنان آنان توجه کنند ، یک رفراندم و انتخابات آزاد انجام شود و مردم به خواسته شان برسند ، که در این صورت نه تنها چیزی گیر ما نخواهد آمد، بلکه کار آنان سر لوحه مردم ما قرار گیرد و این هم نتیجه اش هویدا است.
3) احتمال دیگری هست ، که این روند ادامه پیدا کند و حکام عقب نشینی نکنند ، که در این صورت مردم بیشتری کشته خواهند شد و این کشورها ی در حال توسعه به کشورهای فقیرتر و بدون کار و کسب پیشه تیدیل خواهند شد ، که باز چیزی برای ما نمی ماند و دست شکسته آویزان گردن خواهد شد؟!
4) احتمال اینکه بعضی کشوزها طریق معقول را پیشه راه سازند و عنان کار را خود بدست گیرند و از این مهلکه نجات یابند . و بعضی دیگر بخواهند زور آزمایی کنند که نتیجه اش معلوم و ثمره اش نا معلوم .و...
,