۱۳۸۸ آذر ۲۹, یکشنبه

بزرگترین شخصیت علمی و اخلاقی آیت الله العظمی منتظری

خداوندا چه می شنوم ؟ بار الها چه می بینم ؟ معبودا چه می گویم؟ قلم رسا نیست ؟!تنها و تنها این بزرگ :
مظلوم؛ اما بت شکن
شکنجه دیده ،اما خم به ابرو نیاورده
در راستای قدرت بوده، اما به قدرت باج نداده
تهمت های زیادی شنیده ، اما چون ستون خیمه مقاومت نموده
زیر فشار تمامیت خواهان بوده، اما چون کوه استوار مانده
رئوف اما شجاع و بی نظیر
حق گفته و پایبند مانده
با تمام وجود یاور مظلوم،اما خار چشم ظالم
بالا ترین مرجع علمی و فقهی ، اما کم ادعا ترین در حوزه
کثیر التالیف و مدرس کبیر
مدافع حقوق بشر و محافظ منافع مردم
داغ دیده و گناه قاتلان فرزندش بخیشده
درب خانه اش باز اما همه جا تحت الحفظ
قلیل المعونه و کثیر الخدمه
حسرتا که هنوز درب حسینیه جوشید و محل تدریسش پوشیده ،
سنگ های پرتاب شده در آن نشسته ؟! شیشه ها شکسته ؟!
آثار بی ادبی ها بر آن چکیده ؟! اعربده غاصبان و مزدوران در آن پیچیده ؟!
اشگ دوستان خشگیده ؟! سینه های مالا مال درد شاگردان طپیده ؟
1 چشم ها فرو رفته ؟! چه یگویم ؟ که این بزرگ خود آرمیده . خدایش بیامرزدو غریق رحمتش قرار دهد.
بس است در خانه اگر کس است یک حرف بس است .

۱۳۸۸ آذر ۲۲, یکشنبه

نگرشی به نگارش دکتر سروش


بانگ شرافت ، شجاعت ، شهامت ، صلابت ، سخاوت ، انسانیت ، همه وهمه هنگامی موثرو منجزو ماندگاراست که در برابر دیدگان انسان کنجکاووجستجوگر، با عقل و منطق و درایت ... همگام و همراه باشد . علم و دانایی ، عقل و توانایی ، شعورو کارآیی ... دفینه ایست از جواهرآبادی و نجا ت سابقین وسفینه ایست از برای آگاهی و حیات لاحقین.
هر که در او جوهر دانائی است # # بر همه کارش توانا ئی است .
العلم کنز عظیم لا یفنی # العقل ثوب جدید لا یبلی .
جناب دکتر عبدالکریم سروش ، این مرد علم و عمل، عقل و درایت ، فضیلت و مروت ، فلسفه و حکمت " کما هو حقه " نامه ای به آقای" خامنه ای" تحت عنوان " جشن زوال استبداد دینی " به رشته ی تحریر در آ ورده اند که در حقیقت وزن گرانسگی دیگر به پرونده ی گرانقدر خود افزوده اند . " دست مریزاد " ؛ "جزاکم الله خیرا " چه کسی است که نداند سخنان این شخص شخیص و بر جسته از روی درد و سوز دل نیست ؟
گفته وی یعنی : قصه مرار ت ها و قساوت ها ؛غصه ملالت ها وظلالت ها ، اند وه کاستی ها وسستی ها و بلاخره داستان سنگ های افکنده شده بر مرو ت ها و ارزش ها ست.
به یقین درد ایشان از بکار گرفتن "استبداد دینی" همانا ابزار قرار دادن دین وسوء استفاده از آیین است ! این دردی است که نه تنها ایشان بلکه بسیاری را رنجور و مغموم ساخته است !
اینکه بینی آید از گفتار عشقی بوی خون ## از دل خونینی این گفتار می آید برون .
گویی که ایشا ن حرف دل همه عاشقان و شیفتگان این سرزمین را می گویند که مردمش زانودربغل گرفته اند.
یک عمر همچو غنچه در این بوستان سرا ## خون خورده ایم تا گره از دل گشاده ایم
براستی عاشقی و دلداد گی وطن ، خود سوزی دارد که شاید درهردلی وجود نداشته باشد.
در قابوس نامه وشمگیر آمده است که :" ای فرزندم دو کس را در آنها اثری نیست ؛ یکی نوحه گری که درش سوز نیست و دیگری مطربی که درش ذوق نیست.
من به عنوان یک طلبه در" حوزه علمیه قم " و از شاگردان کوچک حضرت آیت الله الظمی منتظری _ دامت برکا ته _ تکمله ای به این مکتوب گرانما یه دارم که اشارت بدان خالی ازلطف و ملاطفت نیست .
درعنوان این رنجنامه ترکیب " استبداد دینی " آمده است و از آنجا که این مطلب دارای اهمیت فراوان است، اهتمام بدان همت، همیان کند .
1) استبداد: به معنای خود کامگی ،خود رای بودن، خود محوری است بطوریکه حاکم به میل و اراده خود رفتارمی کند. به عبارتی فرمانروا نسبت به عقل سیا ل جمعی که بصورت قانون و یا رسوم مورد احترام مردم در می آید وقعی نمی گذارد . مردم هیچ نقشی در امور و اداره مملکت ندارند ،به زبا ن دیگر دمکراسی نیست و انتخابات که رکن رکین دمکراسی است در آن وجود ندارد و اگر هم باشد صوری و بدون محتواست. استبداد و د یکتاتوری تقریبا در یک راستا عمل می کنند ، با این تفاوت که حکومت استبدادی سعی می کند خود را مشروع نشان دهد و حال آنکه دیکتاتور تنها تکیه به نیرو های نظامیش دارد . در حالی که اعما ل حکومت استبدادی و دیکتاتوری دامن مستبد و دیکتاتور را می گیرد .
2) دین: به مجموعه قوانین ومقرراتی گفته می شود که انسان بدان ها اعتقاد دارد وبر این باوراست که این قوانین ومقررات از طرف خداوند به وسیله پیامبران... برای بشر فرستاده شده است ...
به هر حال دین به هر معنا و مفهوم که باشد انتظاردین باوران از دین ،مساوات و برابری ، اخوت و برادری ، اجابت و درستی و... است .
دین مقابله با ظلم و ستم و یاری ستم دیده را بر"دین داران" لازم و واجب می داند ؛ (کونوا للظالم خصما و للمظلوم عونا) ( نسبت به ظالم و زور دشمن باشید و مظلوم را یاری رسانید.) ( کلمات قصار نهج البلاغه 47/2) ( لن تقدس امه لا یواخذ فیها حق الضعیف عن القوی غیر متمتع ) ( امتی که اراده گرفتن حق ضعیف را از ظالم نداشته باشد , روی خوش نمی بیند و هر گز عزیز نیست) ( بحار ج 78 ص 137)
آنگونه که نقل است :" روزی امام علی ( ع) پیر مرد نا بینایی را دید که دارد گدایی می کند ، سوال کرد این چه کاری است ؟ همراهان گفتند :" یا امیرالمومنین او مسیحی است !" امام گفتند :"آن وقت که او قدرت بر کار داشت ! از او کار گرفتید ، حا ل که عاجز و نا توان شده رهایش ساختید ؟ زند گا نیش رااز بیت الما ل تامین کنید." (وسائل الشیعه_ج6 )
دین اجحاف به حقوق افراد و اجتماع را بر نمی تابد.( ولا یجرمنکم شنان قوم علی ان تعد لوا اعدلوا هو اقرب للتقوی) (هرگزدشمنی با قومی حتی سرانشان ، شما را به بی عدالتی وادار نکند) ( منظوراز آیه عدالت در برابر مخالفان ومنتقدان است)(مائده آیه_8).
دردین اجباری نیست .( لااکرا ه فی الدین ) ( بقره _ 56)( در دین اکراه و اجباری نیست)
( لکم دینکم ولی دین ) ( آیین شما برای خودتان و آیین من برای خودم) (کافرون-6) (لا اعبدو ما تعبدون ولا انتم عابدون ما اعبد) ( نه شما آنجه را می پرستید که من می پرستم و نه آنچه را من می پرستم شما پیروی کنید) (کافرون _ 3)
در دین زن ومرد ؛ کوچک و جوان ؛ میان سا ل و سالخوره ؛ فرمانروا و فرما نبر...همه وهمه نسبت به سرنوشت خود مسلط و مبرهنند .( الناس و مسلطون علی اموالهم و انفسهم ) ( مردم همه نسبت به اموال و سرنوشت خود تسلط دارند) ( ان الله لا یغیرما بقوم حتی یغیروا ما بانفسهم ) (همانا خداوند سرنوشت قومی را تغییر نمی دهد تا آ نکه آنان حال خود را تغییر دهند )( ان لیس للانسان الا ما سعی)( برای انسان جز آنچه تلاش و کوشش کرده نیست ) ( النجم – آیه 39)( الرعد 13)
در دین آزادی انتخاب وجود دارد .( فبشر عبادی الذین یستمعون القول فیتبعون احسنه) )( پس آنان که سخن را گوش می کنند و بهترین آن را انتخاب می کند بشارت ده ) (الزمر_ 18)
در دین قوم و قبیله و نژاد و گروه نیز معنا داراست .(یا ایها الناس انا خلقناکم من ذکر و انثی و جعلناکم شعوبا و....) ( ( الهجرات آیه 13) ( ای مردم ما شما را از مرد و زن آفریدیم و شما را از قبیله ها و نژادهای مختلف قرار دادیم تا یکدیگر را بشناسید) ( همدیگر را به رسمیت بشناسید)
دردین امانت داری وقضاوت به انصاف و عدل سفارش شده است.( ان الله یامرکم ان تودوا الامانات الی اهلها و اذا حکمتم بین الناس ان تحکموا بالعدل) (نساء آیه 85) (خداوند امر می کند که امانتها را به صا حبا نش بازگردانید و چون میان مردم داوری کردید به درستی داوری کنید )
در دین تظاهر و ریا و دروغ و دغل کاری مذموم است .( لا تنظرو الی طول رکوع الرجل و سجوده ؛ فان ذلک شییء اعتاده؛ فلوترکه استوحش لذلک ولکن صدق حدیثه و اداء الامانته ). ( به درازا کشیدن رکوع و سجود مردم نگاه نکنید؛ پس این یک نوع زیاده روی است و تنها به راستی و اما نت داری آنان نگاه کنید ). گویی این "ال" الف و لام استغراق است و شامل زن و مرد می شود.( یعنی جنس و ذات انسان )
( به عشق روی تو من رو به قبله می آرم # وگرنه من ز نماز و ز قبله بی زارم )
دردین توصیه به حریت و آزادی شده است. (ولا تکن عبد غیرک و قد جعلک الله حرا) ( کلمات قصا ر31/87)
دردین تملق و چاپلوسی ممنوع است . (احثوا التراب فی وجوه المداحین (به چهره ستایشگران خاک بپاشید ) ( نهج الفصاحه _ ص 91)

دردین به نقد پذیری و تکیه بر قدرت مردم در راستای حقوق مردم و در خدمت مردم سفارش شده است. ( قال الحسین (ع) واعلموا ان حوائج الناس الیکم من نعم الله علیکم فلا تملوا النعم) ( حوائج مردم به شما از نعمت های اللهی است پس کسالت نکنید)
نه تنها در دین بلکه سیره عقلاء نیز تکیه بر قدرت مطلق و افسار گسیخته را تائید نمی کند.
لرد اکتون می گوید :" قدرت فساد می آورد و قدرت مطلق فساد مطلق ".
هرکه دست خویش مطلق دید # دل بر خلق عالم کژ کند.
دردین شارع را اعقل العقلا می دانند لذااحکام او را واقعی و مطابق با عقل و منطق و درایت، تعبیر می کنند ( کلما حکم به العقل حکم به الشرع).این امر به زبان فیلسوفان نیز جاری و ساری بوده است .
هگل فیلسوف آلمانی می گوید :" واقعی عقلانی است و عقلانی واقعی و این اوج خرد است ".
اگر ز د ست بلا بر فلک رود ید خوی# زدست خوی بد خویش در بلا باشد
در دین، بد زبانی و شماتت و بی احترای به خواست مردم محکوم است( احب الااعمال الی الله حفض السان) و...
بد نیست به این مطلب اشاره شود که چه دین را ذاتی بدانیم ( بدین معنا که بگوییم خداوند در لوح محفوظ چارچوبه ای ترسیم کرده و هر آنچه پیش آید باید در حول محور این چارچوبه باشد ) یا به دین تاریخی قائل شویم ( کلیه مصادیق یک مجموعه که در طول تاریخ شکل گرفته است و ما آن را متصل به خدا بدانیم .) همه این گفته ها مکتوب و ملموس و ماخوذو معمول است.
بدون شک درهردین و آیینی، فکت ها وگزاره های مختلف و گونه گون وجود دارد و یا بدان اضافه گردیده که بعضا با یکدیگر متعارض و یا حتی متنا قض است و هر کس به تناسب فهم یا منافع خود ازآن بهره می جوید.
در اصول فقه بابی هم در حل این معضل( احادیثی که با هم معارضند و یا روایات معارض با قرآن ) وجود دارد به نام " تعادل و تراجیح ". جا لب توجه است که این گونه احادیث و روایات بقدری شور و شوم است که می گویند:" بعضی ازاین روایات و احادیث را به دیواربکوبید .(فا ضربوه الی الجدار)
اما در حقیقت دین اگرهما نند پوستن وارونه نشود و در راستای توسعه و تعالی بشر، مکمل ارتباط انسان با خدا ، جویای سعادت و آرامش بشر ، مدافع حقوق انسان ها ، تعلیم و تربیتش در مسیرزدودن افکارمردم از خرافات و کج رفتاری ها باشد، می توان آن را دین راستین نام نهاد و دیگر با استبداد و استکبار ( کبر ورزیدن)استثمار و... گره نمی خورد. کما اینکه :احکام ، فقه ، اخلاق و... آن نیزباید عقلانی و منطقی باشد ، زر و زوز و تزویردر آن کاربرد ندارد، دیگر هر کسی از راه می رسد فقیه نمی گردد ، دین در جای خود قرار می گیرد.(وضع الشی فی موضعه )
اپیکورس ( ابیغور ) این بزرگ یونانی می گوید :" بهترین هدف از تعلیم و تربیت رها ئی مردم از خرافات است".
3 ) استبداد دینی : یعنی ابزار قرار دادن دین در راستای منا فع شخص یا اشخاص معین ، بطوری که شاه یا فرمانروا، دین و آیین را به استخدام در می آورد تا طی آن قصد غرض خود را به سر انجام برساند و طی آن قطاع الطریق کند . در تاریخ نیز ید طولایی دارد .
بر سبیل مثال مرحوم میرزای قمی در " تنبیه الامه و تنزیه المله "و یا مرحوم سید عبدالرحمن کواکبی در" طبا یع الستبدادومصارع الاستعباد " و ... از این ترکیب استفاده کرده اند.
کواکبی در کتاب مذکور آورده اند :" رای بسیاری از محررین فرنگ ؛ اتفاق نموده که استبداد سیاسی از استبداد دینی تولید شود و گروهی اندک از ایشان گویند : اگر در میانه هم تولیدی نباشد , پس بدون شبهه این دو برادران یا همسران توانا می باشند که به یکدیگر حاجت دارند تا هر کدام دیگری را در ذلیل ساختن انسان معاونت نمایند . و.... سخن این محررین آن است که : تعلیمات مذهبی و از آن جمله کتب آسمانی , آدمیان را به ترس از قوه عظیم هولناکی خواند که آن را عقلها درک ننماید . انسان را در زندگی , به تمام مصیبت ها و بعد از مردن به عذابی طولانی یا همیشگی تهدید همی کند , تهدیدی که بندها از آن بلرزد و قوا سستی گیرد و عقل ها مدهوش گردد و تسلیم خیالات و اوهام شود . و از آن پس , این تعلیمات , در ها از بهر نجات از آن ترس ها برگشاید اما بر آن در ها دربانان از جنس آدمان باشد که مراد از آنها ؛ علما و مشایخ و قسیسان می باشند و حق العبور آن تعظیم همیشگی است به قلب و قالب یعنی دادن جزیه احترام با ذلت اعتراف ؛ یا قیمت آمرزش ؛ یا ضمانت روزی در بانان از بیت المال و...." ( طبایع الستبداد _ ص 50 )( همان افکار و عقاید خرافی قرون وسطائی که در ادیان دیگر نیز بروز و ظهور دارد.)چه بسا، جناب دکترسروش" دین" را به مثابه فقه و فقیه و پاپ و کلیسا و... گرفته اند در حالی که اینها اهیچکدام دین نیستند واگرنسیبی ازدین نیزبرده باشند ولی دین اعم از اینها ست ، از طرفی در مصداق شبهه زیاد است .
علی ای حال این مرکب ؛ چه به صورت مضاف و مضاف الیه ( استبداد دینی ) و یا صفت و موصوف ( دین استبدادی و...) آورده شود ، حکا یت ازتلخی و بد اخلاقی و نا گواری ، بد کرداری و... دارد ؟!
آری استاد: سینه های سوخته ، لب های دوخته، گونه های برافروخته ، خیمه های در هم ریخته ، زبا ن ها و صداهای گره خورده، چشم های فرو رفته و... که در این انقلاب و تحول سهمی داشتند، بر این باورند: که شبا نگا هان به شب، شبگرد ، شیخ ،شوخ ؛ شاه ؛ شیاد ؛ به عیش و گوش و نوش آمدند و مدهوش بر اسب سرکش و چموش سوار شدند وتاختند و تازیدند تا بی شرمی و شرارت و شقاوت و شناعت را به سر حد نها یت رساندند. ضلالت ومرارت و ملالت و جهالت را به تمامت نشاندند . سرداران سر سپرده برسربربه دستور سردمداران سر بداران را سر بر دار کردند تا به سرداری بسر برند، سرمایه داران بی سرمایه ، سر، سرمایه سرمایه داران ( مردم ) نشستند ، تا سر سرمایه داری بگشایند،
نزدیک رفت پیر زنی کوژ پشت و گفت ## این اشگ دیده من و خون دل شما ست .
پند پیران پندمند را به پندار پنداشتند .
(تو بر کنار فراتی ندانی این معنا## به راه بادیه داند قدر آب زلال )
با جنب و جوش ، جنبش و جیش بنا نهادند و دست جانی جوانی را به جان جوانان در انداختند ؛ تیشه به ریشه آیین زدند تا ریش و ریشه بدوانند .و شیر بیشه بتراشند .
آن کسی را که در این ملک سلیمان کردیم ## ملت امروز یقین کرد که او اهرمن است
تازی گونه با تازیانه به تبرزین" تبرزینان " بتازیدند تا زینی برای تازیان زینت کنند گویی هنرمندانه "هنر" آفریدند وبه زمین و زمان دست یازیدند . طلا و طلعت و خلعت به یغما بردند و نسیم صبحگاهی به تاکستان ترکان پاشیدند تا تنگد ستی ترکان فرو کاستند . از کیسه خلیفه بخشدند و با طلای ما درب و دیوارشان را مطلاو مجلل ساختند ؟! کاخ مستکباران به استیضاح گرفتند تا به زعم خود کوخی برای مستضعفان بنا نهند ، علم استیلاء بر مشرکان افراشتند ، اما کوخ استیصا ل بلشویکان مرصع ساختند ؟! پوتین به پا کشیدند تا جشن تولد پوتین را پیرایه کردند؟!ریا کارانه به مرارت با استثمار پیربرخا ستند تا مرحمت کنندو دیوار چین مزین و مرمت سازند ؟! حق پارسیان بر تازیان روا داشتند و با حماس؛ حماسه آفریدند تا عباس را عبوس کنند ؟! شعله آتش برافروختند تا مشعل را مشتعل و مشعل" مشعل داران " را از اشتعاال بیندازند ؛ شیمون را شما تت کردند تا نصرالله را نصرت دهند و نصر ناصر مزید کنند؟! وعده ی شهریاری، شهر ری را به " ری شهریان " دادند تا سر مست از شراب گندم ری ، برائت از" بران مبرا" یگیرند ؛شریعت ندار را به جا ن شریعتمدار شوریدند تا راه شریعت ، طریقت ، حقیقت گم سازند ! با پیک پیکان پیمان گرفتند تا به خیا ل و خوی خام خود ؛ خیل خردمندان بخرابند و خیمه و خرگاه آنان بسوزانند؛ مرام ومجال مردم را بستاندند تا مضارومزاروضرار جایگزین بنمایند . عقل از دماغ عقلا بزدایند تا هوش وگوش وخروش مردم بربا یند .
" دست مزن چشم ، ببستم دو دست # راه مرو !چسم ، دو پایم شکست
حرف مزن ! قطع نمودم سخن # نطق مکن ! چشم ببستم دهن
هیچ نفهم ! این سخن غنوان مکن # خواهش نافهمی انسان مکن
لال شوم ، کور شوم ! کر شوم # لیک محا ل است که من خر شوم "
در حقیت انسان با وجدان و صاحب شعور و شرف ،زمانیکه حقوق مردم مظلوم را ضایع و غارت شده می بییند نمی تواند بی تفاوت و ساکت بماند.
تاکی در انتظار قیامت توان نشست # # بر خیز تا هزار قیامت بپا کنیم