۱۳۹۰ آبان ۱۵, یکشنبه

پایه های استبداد

حوزه ي استبداد وفرمانروايي بي چون و چرا ، از شامل ترين و گسترده ترين حوزه هاي نظام اجرائي بشري است كه نقش تعيين كننده واساسي در سرنوشت ملت ها دارد . به انحصار در آوردن مردم ، ازصفات رزيله و پليده اي است كه در"علم اخلاق و نوع دوستي " از آن به عنوان " قوه ي شهوانيه " ياد مي كنند .
قوه ي شهوانيه خود مراتبي دارد كه فرو ترين و منحوس ترين مرتبه آن همانا ، حاكميت نفس اماره بر منطق وشعورو عقل است ، كه انسان را اسير و به ورطه ي سقوط می کشاند.
البته اين امر مسبوق به سابقه و درازاي عمر آن به طول عمر تاريخ است .
بطورفشرده این میحث، از سه رويكرد قابل برسي است .
1) تماميت خواهي و فزون طلبي :
تماميت خواهي و بلعيدن ثمره مردم ، از مشخصه هاي منحصر بفرد انسان و جزء لاينفك اوست ؛ بطوري كه در رگ و ريشه او طنين افكنده و براي ذائقه وي بسيار شيرين و جذاب است .
اين مساله در طول تاريخ آنقدردر معرض آزمايش و خطا قرار گرفته كه اگر كسي منكر اين صفت درخويشتن شود ، بايد درعقل او شك كرد و يا بگوييم در گفتار و كردارش تظاهر و ريا كاري است .
اين قوه سركش همچون: مارخوش خط و خال و زيبا با پوستي نرم و لطيف ، چنان آدمي را مجذوب خود مي كند كه تا چشم به هم زدني سم كشنده خود را تزريق می سازد ورهايي از آن بسيار سخت و مهار نا شدني است .
نيچه مي گويد :" هيچ موجودي نيافتم مگر اينكه ميل به قدرت داشته باشد ".
اين حس تماميت خواهي و سيري ناپذير اگر كنترل نشود ، به يقين منشا همه مصيبت ها و گرفتاري ها و از جمله استبداد است .! . ( ان الانسان ليتغي عن راه و الستغني )- (1)
اگر سياست را در دو بخش ، مثبت و منفي بدانيم ؛ (2) چه بسا مستبدين با تكيه زدن براريكه ي قدرت كه براساس سياست از راه منفي و مافيايي به دست آورده اند ، مردم را عبد و برده ي خود مي سازند ؟!
هركه دست خويش مطلق ديد ### دل بر خلق عالم كژ كند
كواكبي گويد:" مستبدين سياسي ، نيز استبداد خويش را بر اساسي از اين قبيل بنيان نهند ، چه ايشان نيز مردمان را به برتري شخصي و مكبر حسي بترسانند و با قهر و قوت و گرفتن اموال ، زبون سازند ، تا ايشان را زير دست خويش و كارگر خود نمايند ، گويي آن بيچارگان در زمره ستوران ، خلقت شده اند و نصيب ايشان از زندگي ، فقط مخطوط (مخلوق) بودن نوع ايشان است ." (3)
رايت ميلز مي گويد: سياست سراسر پيكا ر براي كسب قدرت است و اوج قدرت نيز چيزي جزء اعمال قهر نيست . " پس قهر و خشونت نيز جزء استبداد و خونريزي و فساد نيست ."
از اين جاست كه پايه هاي استبداد بنا گذاشته مي شود و در جامعه تنها فرد يا افراد قدرت گرا حكومت مي كنند ! و جايي براي مدنيت و ، قانون ، عدالت اجتماعي و غيره كه همانا سياست به معناي مثبت است نمي ماند .
2) نا آگاهي و بي اطلاعي مردم :
يكي ديگر ازعوامل بسط و ايجاد استبداد ، بي اطلاعي و نا آگاهي توده مردم است . غير قابل انكار است كه مردم ، آگاهي داشته باشند و خود را برده و بار بر ديگران بدانند . از طرفي تماميت خواهان همه چيز و همه كس را در راستاي حفظ قدرت و مكنت خود مي خواهند پس تمامي تلاش خود را در محدوديت مردم بكار مي برند و آگاهي و تامل در اين امر را بر ديگران سد مي سازند . اين سد سازي از گرفتن آزادي مردم شروع و تا به بند كشيدن آنان ادامه مي يابد . وقتي آزادي را گرفتتند ، طبيعتا راهي براي آزادی نمي ماند.
شناخت و دانايي مردم با اطلاع رساني حاصل مي شود و اين ميسر نيست مگر از طريق ، آزادي بيان ، آزادي مطبوعات ، آزادي اجتماعي ، آزادي سياسي ، آزادي امنيتي ، آزادي دين و...
كواكبي گويد :" حكمران مستبد در امورات مردم به اراده خويش حكومت نمايد ، نه به اراده ايشان و با هواي نفس خود حكم كند در ميان ايشان ، نه به قانون شريعت و چون خود آگاهي دارد كه غاصب و متعدي مي باشد لاجرم پاشنه پاي خويش بر دهان ميليون ها نفوس گذارد كه دهان ايشان بسته ماند و سخن گفتن از روي حق يا مطالبه ي حق ننمايند ." (4)
مستبد يا مستبدين به دليل نا آگاهي مردم ، پيوسته از ترفند ها يي استفاده مي كنند ؛ كه ياد آوري آن خالي از لطف و لطيفه نيست .
الف – مغالطه در گفتار : ممكن است جمعي آگاه باشند و بخواهند اطلاع رساني كنند و جامعه اي را از يوغ استبداد برهانند، كه بالطبع مستبد و يا مستبدان نمي گذارند و از طريق افراد نا آگاه ، قدرت استبداد ي خویش را گستزش مي دهند و به قدرت خود مي آفزايند .و اين امر ميسر نمي شود مگر با " مغالطه در گفتار " . يعني از الفاظي استفاده مي كنند كه مورد عنايت مستمع يا مستمعين باشد ، ولي براي آن الفاظ معنايي كه در راستاي منا فع خودشان است اراده مي كنند و به آن جامه ي عمل مي پوشانند .
( كلمه حق و يراد به الباطل )
مي گويند :" آزادي ، دمكراسي ، قانون و..." اما در معنا چيز ديگري را كه خلاف آن است در نظر دارند . و اگر كسي همين الفاظ را بكار برد ، تحقير و تخريب مي كنند ! "
به عنوان مثال : يك روشنفكر دلسوز مي گويد : " آزادي " ولي مستبد ويا مستبدان اين آزادي را به بي بند و باري معنا مي كنند و راحت فکر نا آگاهان را مخدوش می سازند . بدين طريق ، كه آقا ! اين ها مي گويند :" آزادي و مي خواهند بي بند و باري رايج شود و دينمان را بگيرند ." روشنفكر مي گويد :" حقوق بشر و مشروع " مستبد يا مستبدان مي گويند :" ما فرستاده ي خدا روي زمين هستيم و نه تنها حقوق شما بلكه تكليف شما را نيز ما روشن مي كنيم ."؟! دلسوز آگاه مي گويد :" حق به حق دار برسد ." حاكمان لجام گسيخته و از خدا بي خبر، مي گويند:" ما خودمان "حق" هستيم و ديگران وظيفه دارند از ما پيروي كنند ." و... و نا آگاه چون : نا آگاه است ، به راحتي مي پذيرد.
ب – نيرنگ در اعمال : مبشر آگاه و دلسوز مي خواهد از حقوق رعيت در برابرمستبد دفاع كند وتوهم زدايي نمايد، بعضي از خدعه ها و نيرنگ ها را ياد آور مي شود ، ولي مستبد يا مستبدان با اعمال خدعه گرانه خود كه " همانا ظاهر سازي است "، افكارنا آگاهان را به چالش مي كشند . مثلا : سفري مي روند و عده اي را به دنبال خود فرا می خواند تا نمایشی دهندو التیماتومی برای منتقدان باشد؟ و يا به ديدار بعضي مي روند كه چهره ي عوام فريبانه دارندو يا پولي از كيسه ي خليفه مي بخشد ... كه اين همان و عميق تر شدن نا آگاهي و افزون گرديدن نا آگاهان همان !.
ج – تزوير در كردار؟! ممكن است بعضي سود جو ،‌ تزوير كنند و تحت عنوان "مبلغ ديني ، فيلسوف ، آگاه و ... " در راستاي منافع خويش به ياري مستبدان بشتابند و به پاي آنان بيفتند و پاي آنها را ببوسندو... كه در اين صورت فاجعه اي است جبران نا پذير ! يعني نمي شود نا آگاه را متقاعد كرد و به او فهماند كه ،عمل و كرداراين فرد يا افراد ، سود جو يي و تزوير است ، و اينها غم مردم ومنافع آنان را ندارند ! لذا به توهم بي خبران افزوده مي شود و پايه هاي استبداد محكم و محكمتر مي گردد .
اما اگر مردم آگاه باشند و قدر مقام و توان خود را بدانند ، مستبدان نمي توانند تازيانه بر پيكرشان بزنند . و بر آنان حكمفرمايي كنند .
در طبايع الاستبداد آمده است :" اما بر رعيت است كه مثل اسب باشد ، اگر او را خدمت كنند ،‌خدمت نمايد و اگر بزنندش بد خوئي آغازد . بلكه بر رعيت است كه مقام خويش بشناسد ، آيا از بهر خدمت مستبد خلق شده ، يا مستبد از بهر خدمت او بيامده و او را بخدمت باز داشته و رعيت خردمند ، وحشي استبداد را ، با لجامي قيد نمايد ، كه در راه نگاهداري آن لجام ، جان خويش در بازد ، تا از گزند او ايمن ماند و چون خواهد سركشي كند ، لجام بجنباند و اگر صولت آرد او را بر بندد . " (5)
3) پرداختن به مستبد و نا ديده گرفتن استبداد :
استبداد يعني: خود كامگي، خودمحوري،مطلق العنان بودن، به جاي ديگران تصميم گرفتن، قيم مردم بودن ، ابزار قرار دادن هر چيزي براي رسيدن به هدف و ...
مستبد : يعني كسي كه سیطره و تسلط بر ديگران داشته باشد، بدون اينكه جايي براي پاسخ گويي يگذارد ويا خود را مسئول بداند و...
اين قسمت از وظايف خود آگاهان و فرهيختگان است كه به مسائل روبنايي و ظاهري نپردازند و افتراق بين اين دو( " استبداد " و" مستبد " ) را بر مردم آشكار سازند . يعني به جاي اينكه به مستبد بپردازند ، فرهنگ استبداد زدگي را مرتفع سازند و جلوی گسترش استبداد را بگيرند؛
فرهيختگان از ياد نمي برند كه " كشت و داشت و برداشت " همگون است . زماني كه جامعه اي استبداد زده ، محيط استبداد پرور، افكار عليل باشد ، افراد آن جامعه از توانايي خود آگاهي نداشته باشند ! يا بنا به دلائلي نخواهند از حقوق خود دفاع كنند و به بهانه هاي واهي از مسئوليت شانه خالي كنند ؛ بر آنان است كه اين جامعه را به خود آورند و آفات استبداد زدگي را گوشزد كنند .
به عنوان مثال : اگر يك نهال خوب را در محيطي مساعد و با آب هواي متناسب كشت كنند و بدانند كه اين نهال نياز به آب و غذا دارد و به خوبي از آن مواظبت شود ، به يقين اين نهال يك درخت تنومند و مثمر ثمر خواهد بود . اما اگر همين نهال را در شوره زار بنشانند و ندانند كه چگونه از آن مواظبت كنند اين نهال از بين خواهد رفت و هيچ ثمره اي در بر نخواهد داشت . حاكم اگر در محيطي استبداد زده با جامعه اي خسته و بي جنب و جوش حكمراني كند ، مستبد مي شود ، هر چند خلق و خوي آزادگي در وجودش باشد . اين قانون طبيعت است و شوخي بردار نيست .
كواكبي گويد :" مستبد دشمن حق و دشمن آزادي و قاتل اين دو مي باشد . و حق ، پدر مردمان و آزادي ، مادر ايشان است . و عوام ، كودكان يتيم خفته مي باشند كه چيزي ندانند . و دانشمندان ، برادران با رشد اين يتيمانند كه چون ايشان را بر انگيزانند از خواب بر آيند و چون بخوانندشان اجابت كنند ." (6)
معمولا مردم مستبد را مي بينند و بدو مي پردازند و توجهي به فرهنگ حاكم ، كه همانا فرهنگ اسبدادي است ندارند . مثلا مي گويند :" مستبد ان و يا حلقه ي آنان دزدند ، اختلاس مي كنند ! مال مردم را به يغما مي برند ؟! به مردم ظلم روا مي دارند ، مردم را در خانه و زندان مي كشند ... اما توجه ندارند كه دزدي و چپاول ، ظلم و ... در پرتو استبداد بوجود مي أيد و موجب گسترش تصرفات مستبد مي گردد.
كواكبي گويد :" ملتي كه اكثر آن دردهاي استبداد را احساس نكنند مستحق آزادي نيند ، آن است كه ملتي كه حكم زبوني و درويشي بر او رفته تا مانند چارپايان يا كمتر از چارپايان گرديده ، هر گز سوال از آزادي نكنند و گاه باشد كه بر مستبد كينه گيرند ، ولي به جهت طلب انتقام از شخص او نه به جهت خلاصي از استبداد ، پس فايده اي بدست نيارند جز اين كه بيماري را به بيماري ديگر بدل كرده اند ... گاه نيز به انگيختن مستبد ديگرتا با مستبد مقاومت جويند و چون فيروز آيند وغالب شوند ، همان مستبد انگيخته ايشان ، دست خود را جز با آب استبداد نشويد . پس از اين نيز فايده اي نبرند . " (7)
مرد كي را چشم درد خواست، پيش بيطاررفت كه دوا كند ، بيطار آنچه در چشم چارپايان مي كشند، درديده ي او كشيد و كور شد . حكومت به داور بردند ، گفت :" برو هيچ تاوان نيست ". اگر اين خر نبودي پيش بيطار نرفتي .
پس اگر نخبگان راه اصلي كه برداشتن فرهنگ استبداد زدگي و استبداد پروري است بر مردم نمايان نكنند و يا احيانا آنان نيز به مستبد بپردازند ؛ همانا خود بيراهه رفته اند .
(1) بدرستيكه انسان طغيانگر است زمانيكه خود را بي نياز مي بيند .
(2) سياست مثبت يعني : سياست و روشی كه بر خاسته از شعور و آگاهي سياسي و اجتماعي مردم باشد و از نظارت چشم ها ي نظاره گر بدور نباشد ، سیاست مثبت بر اساس قانون فرا گیر است و...
سياست منفي يعني : بکار گیری ابزار و وسیله ای که فرد یا افرادی به قدرت برسند ویا به قدرت خود ادامه دهند ؛بطوری که در معرض انتقاد و يا ديدمردم قرار نگیرد و عقل سيال جمعي در آن دخالتي نداشته باشدو...
(3) ) كواكبي ، سيد عبدالرحمان ، طبايع الاستبداد ، ترجمه عبدالحسين ميرزاي قاجار ، چاپ 1363، ص50-
(4) همان ، ص 45
(5)همان ، ص 46
(6) همان ، ص 5 4
(7) همان ، ص 169

۱۳۸۹ اسفند ۴, چهارشنبه

در گذشت آیت الله منتظری نعمتی بود

چند شب پیش دوست نه چندان نزدیکی رادیدم ، وی حرفی زد که در ابتدا ء مرا بسیار آشفته ساخت ؛ او می گفت :" فوت آیت الله منتظری نعمتی بود ؟! و کاش فلانی نمیرد ؟! گفتم آقا دیوانه شدی ؟ گفت خیر و شروع کرد دلیل آوردن "
1- اگر ایشان می بود ، بسیار از وضعیت موجود آزرده می شد و چاره هم نداشت ! و آزردگی وی موجب آزردگی همه ما می شد !.
2- اگر ایشان زنده می ماند ؛ جلوی بعضی ظلم ها را ممکن بود بگیرد ، و یا از وی پرهیز می کردند و از ابتدای باجک تا انتهای آن را از پول این مردم بیچاره "طاق نصرت" نمی بستند و یا پانصد هزار شاخه گل گلایل برای استقبال نمی خریدند ووو لذا ظلم به حد نهایت نمی رسید و ممکن بود این وضعیت و بد بختی تا مد ت ها ادامه پیدا کند!
3- اگر ایشان می ماندند ، آبروی اینان بودند و هرچه فریاد می زدیم که آقا اینان وضعشان خراب است ولی عده ای می گفتند :" خیر بین این ها آیت الله منتظری نیز هست و همین باعث می شد که مدت بیشتری بمانند ؟!
4 - اگر ایشان می ماند و حسین باز می گفت ما صالح ژاله را فرستادیم پیش آقای منتظری که خبر برای ما بیاورد وی چه حالی می شد؟! نمی گفت آخر ای شبیه آدم ؛ آقای بازجو من که چیز مخفی نداشتم که او برای شما خبر بیاورد ، از طرفی ای مثل آدم تو کی هستی ؟! و کجا آمدی ؟! اصل و نصب تو کیست و چیست ؟! که بخواهی از من خبر پیدا کنی ؟! از همه گذشته کسی که جاسوس شماست جرا تنها نیامد ؟ جرا ناشناس نیامد همچون : سربازان امام زمان ؟! و واقعا اینقدر شما بی کس شدید که دانشجوی هنر را می فرستید؟! چرا با افراد دفتر تحکیم که درست و شفاف مقابل آقای خامنه ای هستند آمده ؟! ووو عجبا عجبا !!!!!
5- حقیقتش اینقدر امام زاده داریم که دیگر جایی نمانده ؟! پس خداکند ...
6- آقا اگر فلانی ، فلان ضود تمامی وهابی ها و طالبانان بی پول می شوند و حسن چه کند؟!
و همین طور ادامه دارد تا سر قلم بشکند و ریشه در آید؟!

۱۳۸۹ بهمن ۱۵, جمعه

از رئیس این مجاس چندان هم عجب نیست

آقای علی لاریجانی در باره قضایای مصر، گفتند :" دمکراسی شتری " . و این مطلب ازایشان و برادرانش زیاد بعید نیست؟!"
خدا رحمت کند، آیت الله آمیزا هاشم آملی را ؛ به حق آنچه ما می دانستیم و شنیده بودیم فردی بسیار زاهد، عالم و عامل بود ، حلال و حرام را به دقت مورد مداقه قرار می داد ، حقوق مردم را رعایت می کرد و...
اما به نظر می رسد، اولادهای ایشان چندان رعایت حقوق مردم را مد نظر ندارند ؟! . آقا شما که می گوئید هواداران "حسنی دیکتاتو" با شتر آمدند ، یعنی اینان مزدوران آن دیکتا تور و یا استکبار هستند ، البته این حرف، به ذهن هر عاقلی تبادر دارد . ولی آقای لاریجانی این مطلب بیانش برای شما خیلی دور از ذهن است و درست مصداق بارز "کلمه حق و یراد بها الباطل است" چرا که :
آقا شما می دانید که ، پس از انتخابات خرداد سال گذشته با مردم چه کردند یا چه کردید!؟ آیا مردم را نکشتند ؟ نزدند ؟ نگرفتند؟ به کهریزک نبردند؟ با ما شین نیروی انتظامی روی مردم نرفتند ؟( کاری که هیچ انسان که چه عرض کنم ، حیوانی هم مرتکب نمی شود مرتکب نشدند ؟!) آیا با چاقو و چماق به جان مردم نیفتادند؟! ساندیس نخوردند؟ ملت را میکرب ، خس و خاشاک، بزغله و گوساله نخواندند ؟ هنوز که هنوز است بسیاری را در زندان با محکومیت های بی معنا و ... نینداختند؟! برای ترساندن مردم ، بسیاری را اعدام نکردند!؟
آقای لاریجانی حسنی دیکتاتور مردمش را میکرب خطاب نکرد ؟! هر صاحب عقل و اندیشه ای را مهره بیگانه نخواند ؟! بطور صریح فهاشی نکرد ؟!از همه مهمتر ادعای عدالت اسلام ناب محمدی را ندارد ؟! به هر حال روئیس جمهور بی ادبی نبود ؟! و یک شبه رئیس مطلق العنان مردم نگردید؟!خدمات ولو نیم بند به کشورش داشت؟ پول ملت مادر مرده اش را در اختیار اوباش و وهابیان نگذاشت ؟! ووو پس آقا شما نباید این حرف را بزنید ؟! خدا در کمین است و سر شما هم می آید ؟! شما ها چقدر دل سوزاندید ؛ چشمانی را اشگ آلود کردید ؛ آبروی بسیاری را به خاطر حفظ مقام بردید؟! مرجعیت شیعه را زیر سوال بردید؟! عجبا ، عجبا!!! و الیه المشکی فی کل امور
چو بد کردی مباش ایمن ز آفات

۱۳۸۹ بهمن ۹, شنبه

از فرو ریختن کاخ های استبداد عبرت بگیریم!

دنیای امروز آبستن حادثه است ، کاخ های استبداد و زور و زر و تزویر در حال فرو پاشی است ؟! دنیا در اظطراب التهاب است. بن علی ، مبارک ، حاکم صنعا و اردن و... در سرازیری سقوط هستند.
معلوم نیست چه نتیجه ای حاصل مردم خواهد شد؟ عده ای از حاکمانی که خود مستبدند از این وقایع ولو بظاهر خوشحال هستند ؟! چرا که این حاکمان در حال فرو پاشی با آنان یاروهمراه نبوده اند؟ ولی اینان غافلند که نتیجه به کجا ختم می شود؟! آری این یک شمشیر دو لبه است که هر دو طرف را می برد. عده ای فکر می کنند که رفتن مبارک و بن علی مستبد ، مردم را علیه اسرائیل بپا می دارد و آمریکا هم به پشتیبانی آنان در می آیدو اسرائلیان مسلمان می شوند مسلمانان نیز شیعه می شوند ،پس نیاز به رهبر پیدا می کنند و ما می شویم رهبر جهان و حومه .؟ عجبا: ما باید آهسته رویم تا دیگرا ن بهمان برسند ؟!بله سقوط استبداد حتمی است ؛و استثنا بردار نیز نیست ، استبداد ، استبداد است و این و آن ندارد! این نوعی جبر تاریخی است که دیر و زود دارد ولی سوخت و سوز ندارد.
گفتا که، که را کشتی تا کشه شدی زار تا آنکه شود کشته آنکس که تو را کشت.
بنا بر این ما ولو بظاهر، نباید خوشحال باشیم و تعیین تکلیف برای آنان کنیم .سال گذشته را فراموش نکنیم! جریان کهریزک و اعدام ها که هنوز ادامه دارد ، جمعیت میلیونی مردم در خیابان های تهران و اصفهان و... را فراموش نکنیم! میکرب ، مفلوک ، بیچاره، بزغاله و گوساله ، خس و خاشاک، خواندن مردم ، تفرعن و سرکوبی مردم با پول خودشان ، استخدام چندین هزار خدم و هشم ؟! طریقه بدست آوردن قدرت ، حاتم طائی شدن از بیت المال ، مفقود شدن میلیاردها پول و سرمایه های مردمی که خود بعضا نان شب ندارند؟ و...!فراموش نشده است و...
به هر حال این جریان راه افتاده احتمالات فراوان دارد .که اشاره بدان ها خالی از لطف و لطیفه نیست :
1) احتمال اینکه افرا طیون خود را جلو بیندازند و بخواهند از اسرائیل انتقام جوئی کنند هست ، که در این صورت آمریکا با توجه به تعهداتش نسبت به اسرائیل جلو آید و شاید جهان غرب در صدد دفاع از آمریکا و اسرائیل به پیش آیند و جنگی تمام عیا ر بر پا شود که هر گز به صلاح هیچ کس نیست ؟!
2) احتمال دیگر اینکه عقلا و بزرگان ریش سفیدی کنند و مردم نیز به سخنان آنان توجه کنند ، یک رفراندم و انتخابات آزاد انجام شود و مردم به خواسته شان برسند ، که در این صورت نه تنها چیزی گیر ما نخواهد آمد، بلکه کار آنان سر لوحه مردم ما قرار گیرد و این هم نتیجه اش هویدا است.
3) احتمال دیگری هست ، که این روند ادامه پیدا کند و حکام عقب نشینی نکنند ، که در این صورت مردم بیشتری کشته خواهند شد و این کشورها ی در حال توسعه به کشورهای فقیرتر و بدون کار و کسب پیشه تیدیل خواهند شد ، که باز چیزی برای ما نمی ماند و دست شکسته آویزان گردن خواهد شد؟!
4) احتمال اینکه بعضی کشوزها طریق معقول را پیشه راه سازند و عنان کار را خود بدست گیرند و از این مهلکه نجات یابند . و بعضی دیگر بخواهند زور آزمایی کنند که نتیجه اش معلوم و ثمره اش نا معلوم .و...
,

۱۳۸۹ دی ۲۹, چهارشنبه

دکتر کرمی را می شناسم

آری ممکن است دکتر کرمی خطا و یا اشتباهاتی داشته باشد.امادر حقیقت چه کسی مصون از این امر است ؟." کل ابن آدم خطاء" وآنچه مهم است ، گذشت ، بردباری ، اغماض ، تساهل
تسامح و... است که جاذبه آفرین و زیبا ست .

یکی از کلمات مورد پسند آقای بهشتی این بود :" جاذبه در حد امکان و دافعه در حد ضرورت " .آقا ما چه کردیم ؟! چقدر رویش و چقدر ریزش داشتیم ؟! و...
باور کنید دکتر کرمی فردی با هوش ، نخبه ، فرهیخته و دانا بود . سر شار از عشق به دانایی بود . مسائل فلسفی ،علمی را خوب می فهمید . اگر چه گاهی پا را فرا تر از خود می گذاشت، ولی با رافت و گذشت ما می توانست یک استاد تراز اول این مملکت باشد . با فراست و ارتکازی که داشت می توانست دانشجو ی با سواد و فهمیده تحویل این مملکت دهد. و این خدمت بزرگی بود به این مرزو بوم . ولی دو صد حیف که نه تنها ایشان بلکه بسیاری را سر خورده کردیم و از این مملکت راندیم ؟! و...
اما جناب دکتر کرمی ، شما می گویید:" اسلام انتزاعی و تاریخی است ." سلمنا که این حرف شما صحیح باشد ولی در همین اسلام انتزایی وتاریخی این فکت ها و گزینه ها وجود دارد که با حقوق انسان ها قرین است . بر سبیل مثال :
آن فرد مسیحی که گدایی می کرد و علی (ع) فرمودند :" اعطوا من بیت المال ". وقتی خلخال از پای زن یهودیه درآوردند گفتند :" اگر من بمیرم کم است ". اما م صادق(ع) می می فرماید :" هیچ عبادتی بالاتر از خدمت به بشر نیست ". امام علی می فرمایند :" کونوا للظا لم خصما و للمظلوم عونا ".آیا این دفاع از حقوق انسان نیست ؟ امام حسین (ع) می فرمایند :" ای مردم اگر دین ندارید و از معاد نمی هراسید لا اقل آزاد مرد باشید" " ان الحر حر علی جمیع احواله ". و قس علی هذا . بلی ممکن است و نه ممکن است که حتمی ا ست ، که گزینه هایی هست که مطابق اصول و منطق نیست و با حقوق انسان مغایرت دارد ، ولی این قابل اصلاح و الا فاضربوه الی الجدار. مسائلی چون ارث زن و مرد و یا ... از مسائل فقهی است و بستگی به زمان و مکان دارد . و... دکتر اگر یادت باشد مقاله ای نوشته بودم تحت "عنوان دین و دمکراسی" و گویا در وبلاگم ( حقایق پنهان ) هست که چکیده آن این بود که :"هر دو در راستای اعتلای انسانند" اگر حکام رعایت کنند . البته شعور و فهم مردم نیز ملاک است .ما بیشتر جنبه های حماسی و احساسی را در نوردیده ایم . ووو گویی که محیط جغرافیایی در شکل گیری فرهنگ ها و تمدن ها بسیار ماثر است.

۱۳۸۹ دی ۱۲, یکشنبه

اتهام به آقای احمدی نژاد

اگر کسی به آقای احمدی نژاد رئیس جمهور- نیمه یا تقریبا- منتخب مردم و دیگر فرمانروایان اهانت کند محاکمه می شود و جریمه اهانت را می پردازد و این طبیعی است . اما اگر احمدی نژاد و یا دیگر افراد فرمانروا به مردم اهانت کنند چگونه می شود ؟! البته مردم ما نه رونقی براشون مانده و نه حالش دارند، ولی علی فرض محا ل ؛ چه قانون یا ضمانتی برای دفاع از حقوق مردم هست؟!
به عنوان مثال :
1- آقای احمدی نژاد جمعی را خس و خاشاک خواندند ؟!
2- آقای دیگر؛ مرجعی بزرگ را که مورد احترام مردم بود ناسزا گفت ؟!
3- کس دیگری منتقدان را بره و بزقاله خواند ؟!
4- یک آقا ؛ جمعی از مردم را میکرب خطاب کرد؟!
5- آقای احمدی نژاد در باره ی یارانه ها فرمودتد :" یارانه ها پول امام زمان است مواظب باشید با پول های دیگرتان مخلوط نشود" ؟! البته این حرف مطا لب بسیار دارد؟! مبنی بر اینکه از کی تا حالا آقای ایشان نماینده امام زمام (عج) شده است؟! و امام زمان چگونه این اجازه را به وی داده است ؟! و یا این پول بابت رفتن ماشین دزدی شده نیروی انتظامی روی مردم است ؟!ووو به هر حال هر چه می خواهد باشد ولی نکته اینجاست که این پول با پول های دیگرتان مخلوط نشود یعنی جه ؟ آیا معنای آن این نیست که پول های دیگرتان نا درست است و... ؟ و این اهانت به مردم نیست ؟!
6 - در صورتی که معا ون اول وی متهم است ودادستان نیز این امر را تایید کرده اما ابقاء مانده و هیچ جوابی نیز داده نشده ؛ پس نوعی دهن کجی و اهانت به مردم نیست ؟!
7- آقای صادق محصولی را می گویند وام کذایی گرفته و یا در انتخابات و رئیس جمهور شدن احمدی نژاد سهم داشته ؛ ولی وزیر است و هیچ گونه جوابی که دال بر اثبات یا نفی باشد داده نمی شود ؟! آیا این بی اعتنایی به مردم نیست ؟!
8- آقای نقدی متهم به مسائل کوی دانشگاه بودو هست ، لذا بدون روشن شدن تکلیف وی ، دادن مسئولیت دوباره موجب اذیت و آزار مردم و بی اعتنایی به مردم نیست؟! و الی آخر تا کوی دانشگاه و کهریزک و ووو.اینها چگونه است ؟!و الیه المشتکی فی کل امور