۱۳۸۵ آذر ۱۰, جمعه

دين و دمكراسي ، تفاهم يا تزاحم

در كلاس تاريخ
(( دين و دمكراسي ، تفاهم يا تزاحم ))
آيا دمكراسي لاجرم به معناي دين ستيزي ويا دين گريزي است ؟

حكومت مردم سالاري و دمكراسي به معناي آزاد زيستن ، از آن خويشتن بودن ، روابط آزادانه ، ارتباط داوطلبانه ، نقد صادقانه، قضاوت صالحانه ، رفتار و گفتار خردمندانه و 000 از جمله خواست هاي دلنشين و آرزوهاي هميشگي انسان بوده ، كه از بدو تولدو وجود ، آن را در ذهن مي پرورانده است . اين در گرانبها و گوهر ناياب از پندارهاي شيرين و جذابي است كه آدمي پيوسته به دنبال آن بوده و با عشق به آن زندگي خويشتن را معنا بخشيده است .
از طرفي دين ، به عنوان حاكميت خدا ، فرشته نجات ، آرامش دهنده روح و اعتلاي روان ، معنا بخش هستي ، درستكاري و امانت داري ، سعادت دنيوي و اخروي و 000 معرفي گرديده است .
البته حاكميت خدا و دين يك حقيقت مطلق است كه براي تحقق ، نياز به ظرف و گنجايشگاهي دارد و اين امر ممكن نيست مگر در انسان كه اشرف مخلوقاتش خوانده اند ، تبلور و تجلي پيدا كند . بدين معنا كه بنيان و اصول دين ثابت و لايتغيير است ، اما تجسم و تحقق پيدا كردن آن بوسيله انسان و در زمان و مكانهاي مختلف امكان پذير است 0 بنابراين سرنوشت وي به دست خود اوست و اوست كه ايجاد كننده خير و شر است .
به ظاهر بين اين الفاظ و واژه ها هيچگونه تضاد و مخالفتي وجود ندارد . عقل سليم و خرد جمعي ايجاب مي كند كه در جامعه مدني و در حال تكامل همواره ، توازن و تعادل بين اين دو قطب اساسي و بنيادي برقرار باشد .
در حقيقت زماني بين دين و دمكراسي تضاد و تعارض پيدا مي شود كه اين امر حالت كاربردي و عملكردي پيدا كند . در اين صورت است كه انسانها به دين مدار و سكولاريسم تقسيم مي شوند . اين مسئله در زماني است كه سكولار را به معناي جدايي دين از سياست بدانيم .
مي توان گفت كه اين احساس در اثر كنش و واكنش متقابل به وجود مي آيد .
سكولاريسم احساس مي كند كه دينداري و شريعتمداري ، موجب دوري انسان از موفقيت هاي روزمره و همه جانبه هدفهاي ترقي خواهانه ، آسايش طلبانه شخصي ، فرهنگي ، اجتماعي ، اقتصادي و 000 است .
از ديگر سوي ، ديندار و شريعتمدار احساس مي كند كه دمكراسي ، زندگي مدرن ، جامعه مدني و در نتيجه تمدن نو و 000 باعث دور شدن و غرابت از دين و شريعت است . از همين جا كنش و واكنش متقابل شروع مي شود .
چه بسا اين كنش و واكنش از شدت بيشتري برخوردار مي شود كه متوليان سنتي دين و شريعت بخواهند دين را به برخي از مسائل سياسي و حاشيه اي گره بزنند تا به وسيله آن بتوانند به اهداف و اغراض خويش برسند .
براي اثبات مطلب رفتن سر كلاس تاريخ و بهره مند شدن از آن خالي از لطف و بي ثمر نيست .
در قرون وسطا (393 _ 1453 م ) كليسا تمامي امور مردم را در دست داشت ودر كارهاي جزئي و كلي مردم اعم از دنيوي و اخروي دخالت مي كرد . روحانيون و وابستگان كليسا به تجارت و زمين خواري آنهم به بهانه آباد كردن اراضي مشغول بودند . در مسائل معيشتي ، رفاهي ، آسايشي ، اجتماعي ، فرهنگي و ادبي و به ويژه سياسي مردم دخالت مي كردند . اقتدار و حيطه قدرت ((پاپ)) بلامنازع گرديده بود و آن به صورتي بود كه قدرت حكمرانان و كارگزاران اروپا از قرن پانزدهم تحت الشعاع اقتدار پاپ و كليسا قرار گرفته بود .
اينوسان سوم (1) ( 1216 _ 1198 م ) تحولاتي ايجاد كرد و قدرت و عظمت كليسا را گسترش داد . عزل و نصب و انتخاب مقامات اسقفي كه سابقا" از اختيار حكمرانان و حكام محلي بود در يد پاپ قرار داد ، بطوري كه پاپ از هر گونه اعتراض و مسئوليت سئوال و جواب مصون بود. پاپ و زير مجموعه او همچون : آتشفشان فعال و گداخته اي بودند كه هر كس نزديك مي شد مصادف با نابودي و فنا بود . حق تملك ما يملك با كليسا بود و مالياتها و مقررات وضع مي كرد . از جمله اختيارات پاپ اعطاي القاب و سمت هاي گوناگون به افراد بود . مثلا"" لقب مقدس نمونه اي از اختيارات پاپ به حساب مي آمد ، كه هر كس شايستگي گرفتن اين لقب را پيدا مي كرد ، از كليه بلاهاي ارضي و سماوي در امان بود .پاپ هابا تكيه زدن به كليسا وظايف اصلي و اساسي خود را رها ساخته بودند وبه اموري كه توان آن را نداشتند دست مي يازيدند .
و چون قادر به تمشيت امور و اصلاح نبودند مجبور بودند با ظلم وجور و تندي ويا هتك حرمت و انواع تهمت و افتراء انديشمندانشان را از صحنه خارج كنند و يا با تطميع آنها را راضي نگه دارند .
روحانيون كه خود را ميانجي هاي مقدس معرفي مي كردند ، زمينه را مساعد ديده بودند و از زر ، زور ، تزويري كه در نهاد كليسا جمع شده بود حداكثر استفاده را مي بردند . آنها به تدريج اخلاق و اخلاص ديني را با تزوير و زهد و پرهيزگاري را با شهرت طلبي معاوضه كرده بودند .
در حاليكه مردم بسيار گرفتار و با مشكلات عديده دست و پنجه نرم مي كردند ولي سردمداران ديني و وابسته به كليسا در عيش و نوش به سر مي بردند .
دولاندلن مي گويد : (( نه تنها پاپ صاحب ملكي در ايتاليا بود ، بلكه آرشوك ها ، اوك ها و روساي ديرها هم املاكي داشتند ، وبه زير دستان خود املاكي مي دادند )) . (2 )
كليسا واسطه بين خدا و بندگانش بود . بهشت و جهنم را خريد و فروش مي كرد . مومنان موظف بودند بعد از اعتراف براي بخشايش گناهان مبلغي را بپردازند .اين مسئله به جايي رسيده بود كه حتي حضور در كليسا نياز نبود و تنها خريدن قبوض بخشايش گناهان محسوب مي شد. و خريداران از شفاعت قديسين برخوردار مي شدند .
انگيزيسيون يا تفتيش عقايد از مهمترين و جان سوزترين مشخصه هاي دوران قرون وسطايي است . كه از دستآوردهاي آن انحصار گرايي ، تكبر و تفرعن ، كنترل كننده انديشه هاي ديني ، علمي ، و 000 بود . اين مسئله طريق و راهبردي بود كه كليساي كاتوليك در قرون وسطا براي دفاع از عقايد و نظريات رسمي و مرسوم آئين مسيحيت كاتوليك اعمال مي كرد. سرزمين ايمان كفر را كليسا و ارگانهاي مربوطه تعيين مي كردند و نظر مي دادند كه فلان عقيده موجب ارتداد و خروج از دين و پذيرش زندقه است . لذا افراد تحت پوشش اين موارد در دادگاههاي تعيين شده و رسمي محاكمه و به مجازاتهاي سنگين محكوم مي گرديدند .
شمار قربانيان را از سال 1480 تا 1488 ، 8800 تن سوخته و 96494 تن محكوم به مجازاتهاي ديگر ، و از سال 1480 تا 1808 بالغ بر 319912 تن سوخته و 291450 تن محكوم به مجازاتهاي سنگين تخمين زده شده است . (3)
جورج سارتون درباره كليسا و مبارزه با جادوگري مي نويسد : (( علماي الهي و دين ، آگاهانه يا ناآگاه ، زندقه را با جادوگري بگونه اي يگانه تصور مي كردند و در نتيجه اين فكر در ذهن ايجاد مي شد كساني را كه با او توافق ندارند ، مردم بدي هستنند . جادوگران مردان يا زناني بودند كه روح خود را به شيطان فروخته بودند . با فرض اينكه زنديقان و بددينان نيز رابطه اي با شيطان دارند ، تنبيه كردن و عذاب دادن به آنها به سهولت جايز شمرده مي شد . و مردمي كه در دين خود مستقيم بودند ، ممكن بود با خود بگويند كه اين ماجرا جويان و آشوبگران ، جادوگرند و بايد به همين صورت با ايشان معامله شود ، نه شايسته آنند كه ايمان صحيح داشته باشند و نه آنكه مورد عفو قرار گيرند )) . (4 )
ويل دورانت درباره دادگاههاي تفتيش عقايد مي نويسد : (( محكمه تفتيش عقايد ، قوانين و آيين دادرسي خاص خود داشت . بيش از آنكه ديوان محاكمات آن در شهري تشكيل شود ، از منابر كليساها فرمان ايمان را به گوش مي رسانيد . و از مردم مي خواست كه هركدام ، از ملحد و بي دين و بدعت گذاري سراغ دارند به سمع اعضاي محكمه تفتيش برسانند . آنها را به خبر چيني ، متهم ساختن همسايگان ، دوستان و خويشاوندان تحريص و تشويق مي كردند ، به خبر چينان قول رازپوشي كامل و حمايت داده مي شد . و آن كس كه ملحدي را مي شناخت و رسوا نمي ساخت يا در خانه خويش پنهان مي داشت ، به لعن و تكفير و نفرين گرفتار مي گشت . طرق شكنجه در جاها و زمانهاي مختلف ، متفاوت بود . گاه مي شد كه دست متهم را به پشتش مي بستند وبه آنها مي آويختندش.ممكن بودكه او را ببندندچنانكه نتواند حركت كند و آنگاه چنان آب در گلويش بچكانند كه به خفگي افتد. ممكن بود كه طنابي چند بر اطراف بازوان و ساقهايش ببندند و چندان محكم كنند كه در گوشت هاي تنش فرو رود و به استخوان برسد)) (5 )
بي توجهي به انديشمندان و حذف فيزيكي و شخصي مصلحين و صاحبان انديشه از ديگر مشخصه هاي اين دوران بود كه زمينه بدبيني به دين، آيين ، مذهب و گرايش به دين گريزي و جدايي دين از سياست را فراهم مي ساخت .
مارتين لوتر ( 1483 _ 1546 ) از جمله اين انديشمندان است . وي كه تحت تاثير انديشه و افكار اكام قرار گرفته بود تمامي ذهنش را به اين معطوف كرده بود كه پاپان و شوراي كليسا يي نيز امكان دارد مرتكب خطا شوند .
در بين سالهاي 1512 تا 1517 ، به تدريج از سازمان رسمي كليسا فاصله گرفت و از داستانهاي تاريخي در تعاليم ساده مسيحي سخن به ميان آورد ، واسطگي در آمرزش گناهان ، دنيا پرستي ، تجملات كليساها را زير سئوال برد . كتاب ها و گفته هاي روشنگرانه لوتر چنان سر زبان ها افتاد كه بي نظير بود .
ويل دورانت مي نويسد : (( در روزگاري كه كتاب هاي مذهبي و سنتي به سختي فروش مي رفت ، كتاب هاي لوتر در زمره كثير الانتشار ترين مطبوعات آلمان جاي داشت .)) (6 )
تسوينگلي (7) ( 1483 _ 1531 ) يكي ديگر از اين دانشمندان است . وي كه يك كشيش سوئيسي بود ، به انتقاد از سازمان ديني كليسايي پرداخت و از قدرت طلبي ، مطامع دنيوي و ... مذمت كرد . نسبت به سادگي دين مسيحيت و برداشتن وجوب و جوهات شرعي و بي اعتباري بعضي از محرمات وضع شده كليسايي و سخت گيري آن اشاره نمود .
با رساله اي كه تحت همين عنوان نوشت ، در روشنگري مردم تاثير بسزائي داشت . در اين راستا مي توان از ديگر روشنفكراني همچون كالون (8) (1509 _ 1564 ) و بعدها دانته كه كمدي الهي را به رشته تحرير در آورد و ... نام برد .
افراط و تفريط در دين و شريعت و زياده روي در تبليغ آن ، به منزله بد دفاع كردن و زير سئوال بردن آن است . ابزار قرار دادن مذهب ظلم و خيانت به عقايد ملت ها است . زشتي و ناپسندي اين عمل به همان اندازه اي است كه كسي بخواهد دمكراسي و زيستن آزاد و خردمندانه را معلبه دست قرار دهد ، كما اينكه نمونه هاي از آن را در دنياي امروز شاهديم !
در تحليل نهايي با نگاه تاريخي به سرزمين ايران چه قبل از اسلام و چه بعد از اسلام اينگونه حاكميت هايي به چشم مي خورد .
در تاريخ ايران باستان آمده است : ،،(( هر شهري رب النوع يا به قول سومري ها خدايي داشتند و در نظر اهالي هر شهر ارباب انواع ساير شهرها در رتبه پايين تر از رب النوع شهر آنها بودند . با وجود اين ، سه رب النوع بزرگ همه مي پرستيدند 1 ) آنو : خداي آسمان 2) ا آ : صاحب دره عميق 3) بل : رب النوع زمين . غير از اينها به گروهي از ارواح بد و عفريت ها و جن ها معتقد بودند و براي اينكه از شر آنها محفوظ بمانند قرباني مي گردند و نياز و تقديمي مي دادند . مجسمه ارباب انواع را مي ساختند و مي پرستيدند . خدايان در نظر آنها داراي صفاتي بودند ، مانند صفات انساني از غضب و سفاكي و قساوت و شهوت و غيره . معابد را از خشت مي ساختند و مهراب را در راس آن قرار مي دادند .
كهنه نفوذ بسيار داشتند و مي گفتند ، كدخدايان مانند شاهان در ميان تجملات و فراواني زندگي مي نمايند ، از اين جهت معابد پر از خزاين و ذخاير و انبارهاي غله و حبوبات و امتعه گوناگون بود . گاهي تجارت را منحصر به معبدي مي كردند ، مثل اينكه ارباب انواع تاجر يا ملاك نيز مي باشند )) . (9)
اما در تاريخ بعد از اسلام بگونه اي بود : كه حاكم خود را خليفه الله ، ضل الله و ... معرفي مي كرده است . اما اين امر به گونه اي نبوده كه دين و مذهب در تقابل با دمكراسي قرار گيرد . گاها" مخالفتهايي بوده ولي زود گذر و از اهميت چنداني بر خوردار نبوده است .
بعد از پيروزي انقلاب برخي از روحانيون به عنوان متوليان دين خواستند ، اسلام و قوانين اسلامي را جايگزين طاغوت و قوانين طاغيان كنند .
آنان استقلال ، آزادي ، زندگي سالم ، خوشبختي و سعادت دنيوي و اخروي و ... را به مردم وعده دادند . ولي در حقيقت بسياري از آنها عملي نشد . محدوديت در اطلاع رساني و مطبوعات ، شكستن حريم انديشمندان و بزرگان علم و دين ، سخت گيري هاي بي مورد ، عدم تامين فرهنگي ، اجتماعي ، اقتصادي مردم ، بي توجهي نسبت به جوانان ، عدم رعايت حقوق زنان ، استعمار و استثمار الفاظ و واژه ها ، بوجود آوردن خط قرمز و قدرت پاپي ، كه نتوان نزديك آن شد و ورود به آن مصادف با نابودي و ... است ، مشتي از اين خروار است .
اين روند به گونه اي است كه انسان مفارقت و جدايي بين دين و دمكراسي را احساس مي كند . و حال آنكه اسلام متمدن ، آزادي بخش ، مشوق آگاهي و انديشه نو ، بشارت دهنده علم و پيشرفت و ... قوام دهنده دمكراسي است و مي تواند هيچگونه تعارض و تزاحمي با دمكراسي نداشته باشد . در گفت و شنود هاي ديني و مذهبي مي توان دمكراسي را به گونه اي گنجاند كه متضمن تعهدات عميق اخلاقي و در بر دارنده خير عمومي باشد . داده ها ، مفاهيم و احكام شريعت مي تواند به گونه اي بيان شود كه با شرايط جامعه و مقتضيات زماني همگام و سازگار باشد .
در دين حاكم مي تواند ، به انتخاب مردم و براي مردم و بدست مردم باشد ، وظيفه خود را دفاع از حقوق مردم بداند . از قدرت طلبي و آمرييت خودپسندانه و قدرت مدارانه بدور باشد ، دردين مسئول و حاكم بايد از اخلاق ناپسند همچون اهانت كردن ، تكبر و تفرعن و .... دوري جويد .

يك نكته از اين معنا گفتيم و همين باشد .
قم _ ميرزا محمد مهرابي
1) INNOCENT
2) دولاندلن ، تاريخ جهاني ، ترجمه احمد بهمنش ، ج اول ، ص 400
3) دورانت ، ويل آرين ، تاريخ تمدن ، ترجمه فريدون بدره اي و ديگران ، تهران ، انتشارات علمي فرهنگي
4) به نقل از علل گرايش به ماديگري ، استاد مرتضي مطهري
5) تاريخ تمدن ، همان
6) تاريخ تمدن ، همان
7) ZWINGLI
8) CALVIN
9) پيرنيا ، حسن و عباس اقبال ، تاريخ ايران از آغاز تا انقراض قاجاريه ، تهران ، خيام ، 1370

۱ نظر:

ورجاوند گفت...

میرزای عزیز خانه نو مبارک
قلمت همچنان برنده باد
اگر مایل بودی و صلاح دانستی تا برایت یک قالب هر گونه که مایل باشی تهیه کنم. تا مشکلات خطی و شمت راست نویسی و گذاشتن سه ستون را (اگر مایل بودی ) حل شود.
تندرست و شاد باشی